سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دانش

تلاش های بحران زا

واژه افغان مدت ها پیش تنها برای کسانی به کار می رفت که زبانشان افغانی یا به اعتبار امروز پشتو بود. بعد، سعی بر آن شد ــ به نظرم اشتباه بزرگی و آن هم در راستای تلاش برای «ساختن» چیزی به نام «وحدت ملی» با «فرمان» و «زور»، صورت گرفت ــ تا این واژه تمام قوم های دیگر ساکن افغانستان کنونی را در بر بگیرد.

این امر روشن است که شکل گیری وحدت ملی وملت سازی و بعد دولت ملی ــ آن چی برخی روشنفکران ما و دیگران، آن را با اشتباه از واژه انگلیسی Nation-State بدون دقت «دولت ــ ملت» برگردانده اند ــ از یک جریان و روند بسیار طولانی و دراز، پُــر کژ ـ و ـ پیچ و همراه با دگرگونی های نهادی و پایان یافتن سؤ تفاهم و بدگمانی میان قومان گونه گونه در یک سرزمین پُر از قوم های مختلف، می گذرد. به باورم شتابزده گی برخی از روشنفکران در این راستا، راه به جایی نمی برد.

تلاش برای تعمیم سازی واژه افغان برای همه ساکنان افغانستان، در خط برآورده ساختن هدف های سیاسی در دهه سوم سده  بیستم، صورت گرفت. هدف آن بود تا واژه افغان، تمام اقلیت های دیگر قومی را در افغانستان در بر بگیرد و واژه پشتو، تنها برای آنانی که به زبان افغانی یا پشتو حرف می زدند، به کار رود. به همین دلیل، زبان پشتو به وسیله فرمان سلطنتی که در سال (1936 م.) صادر شد، رسمیت پیدا نمود.

بعد ها، تلاش برای پشتو سازی تمام امور حکومت، درس مکتب ها و حتا تدویر کورس های اجباری پشتو برای ماموران و دادن امتیاز های مالی برای فارغان این کورس ها، که در زمان صدارت «محمد داوود»،(1963-1953 م.)، زیر اثر پذیری فضای بین المللی حضور اندیشه برتری نژادی و یا سعی ساده انگارانه برای هویت سازی، به اوجش رسید، باخود درد سرهای زیادی را به همراه آورد است که تا همین اکنون پس لرزه هایش سراسر کشور و حتا گفتمان اجتماعی مان را در چنگالش می فشرد.

این واقعیت را باید یادآور شد که در میان زبان های گونه گونه مانند: پشتو، ازبکی، ترکمنی، بلوچی، پشه یی و دیگر و دیگرــ به باور زبان شناسان تعداد آن ها به (44) می رسند ــ  زبان پارسی را می توان زبان میانجی خواند.

 نگرانی تازه یی که برخی زبانشناسان ابراز نموده اند، این است که شاخه هایی از زبان کهن «هند ـ اروپایی» که در جوار زبان های پشتو و پارسی قرار دارند، آرام آرام  در ظرف این دو زبان حل می گردند و به گروه زبان های مرده می پیوندند.

 

دید معاصر

دانشمندان معاصر، افغانان را بازمانده گان قوم «هند ـ اروپایی» دانسته، یاد آورمی شوند که عنصر ترکی و مغولی در آن ها، آمیخته شده است. مردمان ساکن در افغانستان، از دیدگاه قومی و جسمی از یکدیگر متفاوت اند. اما، خصوصیت هایی چون زبان «هند ـ اروپایی» و تبار مدیترانه یی مربوط به گروه بزرگ قومی قفقازی آنان را باهم پیوند می دهند. گروه های قومی شمال کوه های هندوکش (سیاه کوه) از دیدگاه جسمی به گروه «ترک ـ مغلی» تعلق دارند.

به صورت عموم، افغانستان را می توان سرزمین اقلیت های قومی دانست. اکثر افغانان، تاجیکان، ترکان، ازبکان، بلوچان و دیگر گروه های قومی، در کشورهای همسایه مــانند: «پــاکستان»، «ایران»، «تاجیکستان»، «ازبکستان» و «ترکمنستان» زنده گی می نمایند.

«افغانان»، دارای گروه های قومی و قبیله یی گون گون اند. در میان ایشان قبیله های «ابدالی» و «غلزایی» به شدت معرف اند. در جریان سیطره سیاسی «صفویان» و «مغلان هند» در سده های (16 و 17 ع.)، بر این سرزمین، از لحاظ زبان و فرهنگ، قبیله اولی از «فارس» و دومی از «هند» اثر پذیرفته اند.

بحران های سیاسی و جنگ های پایان سده بیستم که افغانان بار دیگر نقش لشکر کشی برای دیگران را بر دوش می کشند، اثر نیرومندتری بر ساختار اجتماعی ـ سیاسی کشور از خود به جای گذارد.

بایست به این مساله، به ویژه ساختار کاشیکاری یا موزاییک قومی، به صورت همه جانبه پرداخت.

 


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط 86/10/10:: 1:44 عصر     |     () نظر

 

واژه پشتو

اما، واژه «پشتو» یا «پختو» که «هندیان» آن را «پتان» تلفظ می نماید، برعکس واژه «افغان» تازه مورد استعمال قرار گرفته است.

 به همین دلیل،"دانش نامه اسلام" آن را واژه هندی شده می داند و به این باور است که واژه «افغان» در مورد قبیله «ابدالی» که بعد ها «درانی» نامیده می شوند، به کار می رود و واژه «پتان»، قبیله «غلزایی» را در بر می گیرد.(د.ا.ص.216).

به صورت عموم «افغانان»ی که در شرق و جنوب شرق کشور زنده گی می کنند ــ به باور برخی نویسنده گان، این امر را بیش تر روشنفکران مربوط به قبیله «غلزایی» در آغاز دهه سی سده بیست رواج داده اند و اکنون هم بر آن پای می فشارند ــ آن را مورد استفاده قرار می دهند.

در خط اسطوره های دینی، بار دیگر این باور مطرح می گردد که لقب پتان را «محمد»، پیامبر اسلام، به «قیص یا عبدالرشید» به اثر شجاعت و دلاوریش اعطا نموده است. از آن جایی که الفبای عربی، فاقد حرف پ می باشد، اسطوره بودن این امر روشن تر از خورشید است.

برخی از نویسنده گان افغان تلاش دارند تا این واژه را به کلمه «پکتیکا» که «هیرادوتوس» مورخ معروف یونانی، در اثرش آن را به کار برده است، پیوند بزنند.

در اثر «هیرادوتوس Herodotus»(سده پنجم پ.م.) که به تاریخ «هیرادوتوس» معروف است، می توان در مورد به کاوش پرداخت. اما، پیش ازآن می خواهم یاد آور شوم که جای شگفتی هست که بسیاری دانشمندان ما او را «هرودت» می خوانند و می نگارند. باید از هم اکنون تلاش نمود تا به تلفظ واحد و یگانه یی نام های خارجی دست یافت، تا از هرج ــ وــ مرج و سردرگمی در این زمینه جلوگیری شود. تا آن گاهی که نهاد فرهنگی علمی و مورد پذیرش همه به وجود بیاید، به تر است تا هم آهنگی درمیان نویسنده گان و به ویژه ویراستاران نشریه های چاپی و آن هایی که در میدان های مربوط به جال جهانی آگاهی ــ انترنت ــ دردرون و بیرون کشور فعال اند، به وجود بیاید.

در این اثر پدرتاریخ در صفحه (192)، کتاب سوم، هنگام گفتگو درباره «داریوش» و مالیاتی که از ایالت های امپراتوریش به دست می آمد، در صفحه (93) اصل اثر، «پکتیکا Pactyica» را در رده سیزده امین ایالت قرار داده چنین می نویسد،" سیزده ام : «پکتیکا Pactyica»، همراه با «ارمنیا» و همسایه گانشان، تا «بحیره سیاه» مقدار (400) تـَـلنت(واحد وزن طلا در «یونان» که برابر به ده گرام می گردد.ط.) همچنان در صفحه (229) کتاب چارم، صفحه (44) اصل کتاب، همین اثر می نویسد،" «داریوش» بخش زیاد «آسیا» را تصرف نمود. بعد اراده کرد تا بداند که دریای «سند» در کدام جای به بحر «هند» ــ پس از «نیل» یگانه دریایی هست که در آن «تمساح» یافت می گردد ــ می پیوندد.

"او برای رسیدن به این هدف، گروهی از مردانی را که به گفته آنان باور و اعتماد داشت، برای کشف فرستاد.

" «سکی لاکسScylax » باشنده  «کاریاندیانCaryandian » به سرکرده گی این گروه از «کسپاتیروس Caspatyrus » در محله «پکتیکا Pactyica» با سواری کشتی بر ساحل شرقی دریا سفر کردند تا به بحر رسیدند. بعد به سوی غرب، درکنــار ســـاحل راندند و پس از ســفر سی ماهــه، آنـــان به جــایی رسیدند که از آن جا شاه «مصر» دریانوردان «فنیقی Phoenicians» را، آن گونه که من پیش تر اشاره نموده ام، برای دریا نوردی به دور «لیبا» فرستاده بود. «داریوش» پس از آن که این دریانوردی پایان یافت، «هندیان» را زیر سیطره اش آورد و دست به دریانوردی به بحیره جنوب زد."

بسیاری دانشمندان و زبان شناسان مانند «مارگنشتیرن Morgenstierne»، زبان شناس معروف اهل «ناروی»، نیز آن را زیر سوالیه برده است.(نگاه کنید. «پشتو» و «پتان» و دیگر و دیگر...1940)

"دانشنامه اسلام" در مورد چنین می نگارد،" برخی زبان شناسان به این باور اند که بنابر دلیل های آوایی «یون ün» به «انا ana» می پیوندد. گروه آوایی کهن یا باستانی که به شت Sht  و خت Kht پشتو، پیوند یافته است، به لهجه یی که بعد ها به میان آمد، تعلق دارد و به هیچ صورت به خت  xt یونانی پیوند نمی یابد."(د.ا.ص.216)

داکتر «زیار» در این مورد چنین ابراز نظر می نماید،" خاورشناسان از اواخر سد? نوزده بدینسو در روشنی زبانشناسی تاریخی ــ مقایسی، بویژه هر دو بخش ساینستیفیک آن نامواژه های پشتو و پشتون را به دوره باستانی آریانی، به گونه «پارسوانا Parswana» یا «پارسوهParswah »  باز سازی کرده و در عین حال آن را با پرسویتی،آنگونه که بطلیموس، (باید یادآور شد که نام این ستاره شناس، ریاضیدان و جغرافیه نگار یونانی «کلاودیوس تالیموسClaudius Ptolemaeus » بوده و تلفظ دقیق آن «تالومی» می باشد. عربان هنگامی که آن را معرب ساخته اند، بدون توجه به این که حرف پ تلفظ نمی شود، آن را ب و ت را به ط برگردانده اند. او درمیان سال (161-83 م.) می زیست.ط.) باشند ه گان آریانای شرقی را به آن نامیده ، تطابق داده اند، تا با پکتیکا، پکهت و پکتویس ...هردوت" (بر گرفته از یکی از نامه هایی که با هم تبادله نموده ایم. البته بدون ویراستاری.2006.ط.)

در «دانشنامه اسلام» چنین آمده است "ممکن شکل کهن این واژه «پارسوــ انا Parsw-ana» بوده باشد و این واژه از ریشه «پارسو Parsu» گرفته شده است. در زبان « بابلی ــ آشوری» همین واژه «پارسو(ا) Parsu(a)» برابر به پارسی می باشد."

پروفیسر «تاکور» به این باور هست : از آن جایی که افغانان در «هند» در محلی به نام «پــَتــنـَه» ساکن شدند، هندیان آنان را «پَــتـان» یاد می نمودند. در این راستا، آن «افغانان»ی را که در جایی به نام «روهــه» زنده گی می نمودند، هندیان آنان را «روهیله» می خواندند. به این گونه دیده می شود که واژه  پشتو و پشتون از همین واژه پتان گرفته شده است.

«م.الفنستونElphinstone,M. » در اثرش به نام "گزارش سلطنت کابل و تحت الحمایه هایش در پارس، تاتاری و هند در بر گیرنده دیدی در مورد ملت افغان و تاریخ سلطنت دُرانی."

An Account of the Kingdom of Cabul and its Dependencies in Persia, Tartary and India, Comprising a View of Afghan Nation, and A History of Dooranee-Monarchy

باید یادآور شد که این اثر توسط آقای «محمد آصف فکرت»، در شهر «مشهد»، واقع در «ایران» به صورت نا درست به زبان پارسی به نام «افغانان» ترجمه شده است. این اثر یکی از کتاب های مرجع در مورد «افغانستان» هست. او هنگام بحث در مورد «خصوصیت یوسف زاییان» جلد اول، صفحه (35) در حاشیه اش چنین می نویسد،"... این دلیل ها «هند» را پُر از همبود هایی از بازمانده گان «افغاون Afghauns.» ــ تلفظ همان زمان و آن گونه که «الفنستون» آن را شنیده و با واژه «اوغان» همانندی دارد ــ که حالا آن را «پتانان» می خوانند، نمود. "(ج.دوم.ص.35.یاد داشت ج دوم.)

آن گونه که می دانیم، قدیم ترین اثر «پشتو» به باور «ع.حبیبی»، "...دارای تاریخ کتاب به زبان پشتو باقی مانده..." همانا «خیرالبیان» سده شانزدهم تالیف «بایزید انصاری»، معروف به پیر «روشان» (1572- 1524 م.) است. (ع.حبیبی.1971/1350). «دانشنامه اسلام» درمورد این اثر چنین یادآور می شود،"نسخه خطی این اثر وجود دارد ومورد بررسی نیز قرار گرفته است." این اثر، به خط بهار «توی»، جایی در وادی «خیبر»، نوشته شده است. در اثر دیگرش به نام «حالنامه» چنین آمده است"...به زبان افغانی قصیده ها و غزلها و قطعه ها ساختند."(ا. کرگر. 2006-1385)

بعد «دولت» شاعری که مرید «روشان» می باشد و در همان دوره زنده گی می نمود، آن گاهی که درباره زبان پشتو حرف می زند، واژه افغانی را به کارمی برد. او می گوید،" افغانی لفظ مشکل و. لوست کویش نشه ورته. وشوه کننده دیار لس حرفونه.".یعنی" لفظ افغانی مشکل بود. خوانده و نوشته نمی شد. پس سیزده حرف آنرا تریب داد.» (ع.حبیبی.1971/1350).

آخند«درویزه» که پس از «روشان» زنده گی می نمود، و یکی ازمخالفان سر سخت و پُر از تعصب او به شمار می رفت، در برابرش اثری به نام «مخزن اسلام» نوشت. او هم واژه افغانی را به جای پشتو به کار می برد. او چنین یاد آور می شود،"...دیگر معلوم باد که چون حروف در الفاظ افغانی (تاکید از من است.ط.) و هندوی ثقیل می آیند، بنابران علامتی بر آن آورده می شود تا معلوم گردد که این همان حروف ثقیل است."(ع.حبیبی.1971-1350).

در دو هفته نامه «سراج الاخبار افغانیه» (1919-1911 م.)، یکی از اولین نشریه های کشور، هر جایی که منظور از زبان پشتو بوده، آن را افغانی می خواندند. ( «س.ا.ا.» سال پنجم، شماره 15 ،ص.4 تا11. 1915).

 

پیشینه ادبیات پشتو

" دانش نامه اسلام" درمورد پیشینه ادبیات پشتو چنین می نویسد،" تا همین آخر ها، اثر های ادبی به زبان پشتو که پیش تر از سده (17) نشر شده باشد، به چشم نخورده است. آقای عبدالحی «حبیبی»، در «سالنامه کابل»(41-1940 م.) بخش هایی از "تذکره اولیا" اثر «سلیمان ماکو» را به نشررساند. این اثر، نمونه هایی از شعر هایی را در برداشت که تاریخ آنها به سده یازده م. می رسیدند. او بعد، «پته خزانه» اثر «محمود هوتک» را در سال (1944 م.)، که گفته می شود درسال (1770) در «کندهار» نوشته شده است ، چاپ نمود. در آن گزیده یی از شعر های پشتو درج هستند که تاریخ سرودن آن ها به سده هشتم م. می رسند. اما، این اثر، پرسش هایی را از نگاه زبانشناسی و تاریخی، به میان آورده است. تا آن گاهی که دستنویس این اثر، دردسترس قرارنگیرد و بر آن از نگاه واژه شناسی، متن شناسی و نسخه شناسی دقت و بررسی علمی و دانشی صورت نگیرد، به درستی آن نمی توان باور نمود."("دانشنامه اسلام".ص.220.سال 1986.)

در بخش دیگر این «دانشنامه» چنین آمده است،"درست پس از سده هفده و هژده میلادی به اثر های ادبی بر می خوریم. این ها، بیش تر روش ها و سبک های شعری پارسی، را تقلید کرده اند. شاخص ترین نام ها در این رسته، بر اساس معیار های اروپایی، «خوشال ختک»(1022-1106/1613-94) می باشد. او شاعر، وطن پرست، جنگجو و نویسنده یی هست که به موضوع های گونه گونه پرداخته است."

به این گونه، می توان گفت که واژه پشتو در دهه سی سده بیستم به صورت روشن وارد بحث می گردد.

 


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط 86/10/10:: 1:39 عصر     |     () نظر

 

واقعیت ها

 

بسیاری از نویسنده گان «افغان» در سده بیستم به ویژه در دهه سی، در خط تلاش برای رد یابی و یا ساختن یک نوع هویت  خاص و ویژه آن هم ملی و نو، سعی می نمودند تا این امر را طرح نمایند که «احمد» مربوط به قوم «ابدالی» ــ با تاکید بر «درانی» بودنش ــ بنیادگذار کشور «افغانستان» است. در حالی که او چنین هوایی برای ایجاد کشوری به نام افغانستان در سر نداشت. از همین رو، بخش زیاد تاریخنگاران او را به نام شاهنشاه ابدالی یا درانی و هم چنان شاه خراسان، خوانده اند.

 این تلاش، یک نوع خط «سرخ» و «ممنوعه» یی را با گذشته دراز این سرزمین، که به باور خود آنان تاریخ بیش از پنج هزار سال و بیش تر دارد، می کشد. به این گونه، تاریخ کشور، ره از سده هژده به پیش نمی برد.

بر اساس دیدگاه برخی مورخان ــ تا جایی درست هم هست ــ امیر «عبدالرحمان»(1901–1880)، را بنیاد گذار «افغانستان» کنونی می دانند.(ل.دوپری.1997) درهمین زمان بود که مرز های بین المللی کشیده شد و «عبدالرحمان» به گفته خودش به یکی از«آرزوها ــ و ــ رویا» های دیرینه اش، دست یافت.

او، این سرزمین را یاغستان می خواند. برخی آن را سرزمین رام نشدنی، سرزمین آزاد و یا سرزمین منفرد و یگانه می خوانند.(ل.دوپری.1997)

 

واژه «افغان» در متن های کهن

واژه «افغان» یک نام کهن است. می توان دیدگاه هایی را در این مورد، چنین رده بندی کرد :

1)       برخی دانشمندان از آن میان آقای داکتر مجاور احمد «زیار» به این باور اند که که واژه «افغان» در سند های دوره «ساسانی» به ویژه ســنگنوشته «شاهپـــور» اول(260-273 پ.م.)، در «تخت جمــشید»، بــه شکل واژه «ا ــ بگان A-bagan» و «ا ــ په گانA-Pagan » حـــک شـــده انـد .(برگرفته از نامه هایی که با هم مبادله نموده ایم.2006)

2)      زبان شناسان دیگر، به ویژه بـــرخی از ریــــشه شناسان، به ایـــن بــاور انـد که واژه «افغان» از کلمه «اشواکا Ashvaka» که یک واژه سانسکریت می باشد و معنای اسپ را دارد، گرفته شده است.

3)      «پانینیPanini » زبان شناس سده  پنجم پ.م. آن را «آشواکایاناAshvakayana » ثبت نموده است.

4)       «ورها میهیرا.Varaha Mihira»(587-505) باشنده «اوجینِ» واقع در «هند»، فیلسوف، ستاره شناس و ریاضیدان هندی می باشد. از او اثر معروفی به نام «پنکا - سیدهانتیکا Panca-Siddhantika»، یا "پنج رساله" در مورد دانش ستاره شناسی «یونان»، «مصر»، «روم» و «الکسندریه» به جای مانده است. در این اثر، در کنار دانش ستاره شناسی، می توان تصویر کامل «هند» سده ششم عیسایی را دریافت. او برای بار اول در اثرش به نام «برهات سمهیتا Samhita Brhat»، این واژه را به شکل «اواگانهAvgana » ــ باید یاد آور شد که مردم همین اکنون آن را «اوغان» یا «اوگان» تلفظ می کنند ــ به کار برده است. او در مورد چنین می نگارد،"در زیر قلمرو این ستاره دنباله دار، سرزمین های زیر قرار دارند: سنگر های کوهی، پهلویان، سوتیان، کولان، اوگانان...و مردمِ بیدادگر و خود خواه».

5)      «هیون-  تسانگ Hüen-Tsang»(این نام دارای تلفظ های گونه گونه است. من همان بخش انگلیسی اش را بر گزیده ام .ط.) راهب و زایر چینی که در سده هفتم م. به زیارت معبد های بودایی به این جا سفر نموده بود، ازمردمی به نام "آــ پوکین و یا اوــ پوکین A-Pokien/O-Pokien" ذکر نموده است. این واژه، با تلفظ همان دوره در «چین» نزدیک به اوگان یا افغان می باشد.

من، به این باورم که «عربان»، واژه «اپگان» را به اصطلاح معرب ساخته اند. آنان بر اساس دستگاه صوتی خویش، حرف (و) را به (ف) و (گ) را به (غ) تبدیل نموده و جمع آن را افاغنه، بر اساس دستور زبان خود شان، ساخته اند.

 

واژه «افغان » در متن های نو

«افغانان»، در سده های هشتم و نهم عیسایی، آن گاهی که نیروی جنگی قابل توجه یی را در خدمت «جهان گشایان» بزرگ در خط اصل داد ـ و ـ ستد فراهم می آورند، حضور تاریخی می یا بند.

در این مورد پروفیسر «ارمندرا کمار تاکورThakur,A.K. » در اثرش به نام "هند ـ و ـ افغانان: بررسیی محل فراموش شده (1576 - 1370)" یاد آور می شود،" نیروها و واقعیت های محیطی، از «افغانان» جنگجویان سر سخت بار آورد ... به همین دلیل، هرگاهی که جهانگشایان مسلمان و یا سلطانان «دهلی» بر آن می شدند تا به نبرد سنگینی دست بزنند، از سر کرده گان افغان و لشکریان ایشان بهره می گرفتند."

این امر، بر اساس نوشته  «فرشته»(1292/588) از خدمت به «سبگتگین» (997-976 م.) آغاز و هم چنان تا بازی بزرگ در سده بیستم عیسایی و اکنون، ادامه می یابد.

 

در اثر های زیر، واژه «افغان» را چنین رد یابی می توان کرد:

(1)   در کتاب "حدودالعالم من المشرق الی المغرب" که نویسنده اثر ناشناس باقی مانده است و در زمان «محمد بن احمد فریغون»، از آل «فریغون»، مـــعاصر «نوح بن منصور» مــربوط بــه خانواده «سامانی»، که در (982/372) نوشته شده است، در فصل "گفتگو در باره  کشور هندوستان و شهر هایش" در شماره (48)، صفحه (16) الف ـ اصل اثر - و صفحه (19) ترجمه «مینورسکی»، زیر نام «ساول» پس از ذکر «گردیز» در شماره (47) آن را شهر مرزی میان «غزنین» و «هندوستان» می خواند. سپس، او یاد آور می شود که این شهر بر فراز دره یی قرار دارد و در میان آن، دژ یا حصار نیرومندی با سه دیوار ساخته شده است و باشنده گان این جا "خاریجت" می باشند. او بعد در مورد «ساول» ــ ممکن همان «شال» باشد که «بیهقی» از آن بار ها ذکر نموده است ــ چنین می نویسد،" یک دهکده خوشگوار و زیباست و بر فراز کوهی قرار دارد. در آن «افغانان» زنده گی می کنند. آن گاه که شما به سوی «هوسی نان» می روید، راه از میان دو کوه می گذرد. هنگام گذر از این راه، انسان بایست از هفتاد و دو آب (دریا) بگذرد. راه پُراز خطر ها و دهشت ها ست."

او همچنان زیر شماره (49) در مورد شهر «هوسی نان» چنین می گوید،" شهری است در محل گرم و داغ و برصحرایی قرار دارد." او در جای دیگر در شماره (50) در مورد شهر «نین هار» یا «بنی هار» ــ ممکن همین «ننگرهار» کنونی باشد ــ یاد آور می شود،"جایی هست که در آن شاه سعی می کند خویشتن را مسلمان نشان بدهد (به عبارت خود«حدودالعالم...»" مسلمانی نماید") و زنان زیاد دارد. او سی تا زن مسلمان، افغان، و هندو دارد. زنان دیگرش یا به عبارت «حدود العالم...» و "دیگر مردم" از میان گروه های بُت پرست، گرفته شده اند.

 

(2)    «عُتبی Otbi»، محمد بن عبدالجبار. (فوت. 1049/427). نویسنده تاریخ «یمینی» است. این اثر درباره دوره «سامانیان»، تمام دوره «غزنیان» و خاندان دیگر است. او، آن را به زبان عربی نوشته و بعد «ابوالشرف ناصح بن ظفر جرفادقانی (گلپایگانی)» که یکی از دبیران دوره «سلجوقی» می باشد، آن را به زبان پارسی بر گردانده است. او در این اثرش، در فصل "ذکر افغانیان" چنین می نویسد،"...سلطان از بهر دفع جمعی از طوایف افغانیان که مصاعد قلال و معاقل جبال وطن ساخته بودند و بوقت معاودت سلطان از غزو قنوج دست تطاول با ذناب حاشیت او یازیده بودند. مشغول شد و خواست بر ایشان تاختی کند و آشیان? ایشان برباد دهد و ماد? فتن? آن قوم منقطع گرداند. از غزنه بیرون آمد و آوازهء قصد جانبی دیگر بر آورد و نا گاه در سر ایشان افتاد و شمشیر در ایشان بست و خلقی را به فنا آورد..."

(3)   ابو ریحان محمد بیرونی، ریاضیدان و فیلسوف معروف «خوارزم»(1050-973/442-362) نویسنده کتاب «هند» یا "تحقیق ماللهند» می باشد. این کتاب اثری است درباره دین فلسفه، ادبیات، جغرافیه، گاه شماری، وقایعنگاری، ستاره شناسی، سنت ها و رسم ـ و ـ رواج ها، بخت، طالع بینی و قانون های کشور «هندوستان». او در فصل هژده ام در صفحه (102) در جریان بحث روی " سر چشمه دریای «سند»، و مرز شمال و شمال غرب «هند»" می گوید،" این دریا از کوه های «اونانگ» در سرزمین «ترکان» سرچشمه می گیرد...در این جا، برف هرگز آب نمی شود...فاصله میان قله کوه و سطح مرتفع «کشمیر» دو فرسخ است...این جا دورترین جایی است که سوداگران ما، مال های خویش را رسانیده می توانند. از آن جا پس تر، هرگز نرفته اند.این جا، مرز شمالی «هند» را می سازد. در کوه های مرز غربی «هند» تا وادی «سند»، قبیله های متعدد «افغان» زنده گی می کنند."

(4)   خواجه «ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی»،(1080-995/470-385) در اثرش چار بار از «افغان شال» ذکر می نماید. واژه شال یا شار همان شهر یا شهرستان معنی می دهد. این محل، در شهر «غزنی» وجود دارد. آرامگاه «سبگتگین» پدر «محمود» در آن قرار داشت. به گفته «بیهقی»، سلطان «محمود» در آن جا کوشک یا کاخ با شکوه یی، بنا نهاده بود. در صفحه  (721) تاریخ «بیهقی» چنین آمده است،"...و روز آدینه بیست و یک ماه بسلامت و سعادت بدارالملک رسید و به کوشک محمودی(ستوده یا ستایش شده.ط.) بافغان شال بمبارکی فرود آمد."

(5)   ابوسعید عبدالحی بن ضحاک بن محمود «گردیزی» در اثرش به نام "زین الاخبار"(1050/441) در صفحه (102) چنین می نویسد،" چون امیر(مسعود)، به «هُپیان» ــ در سمت شمال «کابل» و صورت دقیق در «پروان» قرار دارد.ط. ــ رسید، آن جا مقام کرد و امیر مجدود رحمه الله به دو هزار سوار ملتان فرستاد، و امیر ایزید یار(پسرش.ط.) را سوی کوهپایه غزنین فرستاد، که آن جا افغان عاصیان بودند و گفت : آن ولایت نگهدار! تا خللی نباشد..."

(6)   بر اساس نوشته «فرشته»(1192/588) اردوی «معززالدین محمد بن سام» از گروه های قومی گونه گونه از آن میان : «ترک»، «افغان» و «تاجیک» متشکل شده بود. از آن سو، در ارتش «پریتوی راج»، مردمان «راجپوت» و در کنار شان سوارکاران «افغان» قرار داشتند. این امر نشان می دهد که «افغانان» در هر دو سوی جبهه، دست به جنگ می زدند.

(7)   «بابر»، شهنشاه مغولان «هند» در سده شانزده ام م. در یادداشت هایش که به نام "تزوک بابری" معروف هست یاد آور می شود که در جنوب «کابل» مردمانی به نام «افغان» زنده گی می نمایند.

(8)   برخی از دانشمندان به ویژه زبان شناسانی که در مورد زبان های گونه گونه و به خصوص کهن و قدیمی ما، دست به کاوش در محل زده اند، به این باور می باشند که ممکن ــ هنوز بر بررسی ها توافق همه جانبه صورت نگرفته است ــ همان «ساکایان» که یونانیان آنان را «سکیته» می خواندند، بوده باشند. اینان در سده دهم م. به سوی جنوب باگذر از گذرگاه های مهم و عبور از قله های شامخ آن، در سرزمین های میان «فراه» و کوه های «سلیمان» ساکن شده باشند.

از ظاهر امر چنین بر می آید که اینان چند سده پیش، در شرق با بازمانده گان «ترک» مربوط به «یفتلیان» (سده پنجم م.)، در هم آمیخته اند.

***

اما کوچ کشی بزرگ و دسته جمعی «افغانان» به جنوب و غرب، در سده سیزده عیسایی، صورت می گیرد.

به باور پروفیسر «تاکور» این امر، با یورش مغلان آغاز می گردد. در آن هنگام، بیش از پانزده شهزاده از «آسیای مرکزی» در زیر چتر حمایت الــغ خان، که یکی از سردارن جنگی «محمود» بود، «پناه» آوردند. او بعد ها به نام سلطان «بالبان» معروف گردید. وی توانست تا در برابر یورش «مغلان» مقاومت سر سخت نماید.

 


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط 86/10/10:: 1:36 عصر     |     () نظر
<   <<   6   7      >