10راز حل نشده در مورد انسانهای اولیه
انسان گونهای منحصر به فرد در میان هزاران نوع از موجودات زنده در این سیاره است که راه پر رمز و رازی را در مسیر تکامل پیموده است. رازهای زیادی از شکلگیری گونهی کنونی انسانها حل نشده مانده است، همراه زومیت باشید تا با بعضی از این اسرار آشنا شوید.
در مورد منشاء انسان مدرن دو نظریه وجود دارد، طرفداران نظریهی اول که خروج از آفریقا نام دارد باور دارند که اجداد انسانهای کنونی ابتدا در آفریقا پا به زمین گذاشتهاند و سپس در سراسر جهان پخش شده و جایگزین گونههای دیگر از انسانها شدهاند. اما نظریهی دومی نیز با نام چند ناحیهای وجود دارد که طبق آن اجداد انسانهای کنونی نه در یک مکان جغرافیایی خاص بلکه در سراسر زمین بر اثر تکامل گونههای باستانی به وجود آمدهاند و با گذشت زمان با همسایگان خود آمیختهاند که نتیجهی آن به وجود آمدن انسانهای مدرن امروزی است. اگرچه نظریهی خروج از آفریقا قابل قبولتر به نظر میرسد اما طرفداران نظریهی چند ناحیهای نیز بر عقیدهی خود پابرجا هستند.
دانشمندان تعداد زیادی از اجساد انسانهای باستانی را یافتهاند که با بررسی آنها به مسیر تکامل ما بیش از پیش پی میبرند. آنها به دنبال یافتن قدیمیترین اجداد مستقیم و نزدیکترین خویشاوندان به انسان هستند. یافتن قدیمی ترین اجداد انسانهای کنونی در رسیدن به جواب سؤالهای اساسی مانند آنکه چه پیشرفتی باعث انسان شدن ما شده است و چرا انسانهای هوشمند کنونی پا به عرصهی حیات گذاشتهاند، به دانشمندان کمک خواهد کرد.
آیا نژاد انسانهای کنونی اصیل باقیمانده است و جای پسرعموهای منقرض شدهاش یعنی انسانهای نئاندرتال را گرفته است؟ دانشمندان شواهدی یافتهاند که نشان میدهد انسانهای نئاندرتال منقرض نشدهاند بلکه ژنهای آنها با نسل کنونی انسان درهم آمیخته شده است.
نسل کنونی انسانها حدود 50?000 سال پیش از آفریقا به سراسر جهان گسترش یافت و به سرعت تمام قارهها بجز قطب جنوب را مستعمرهی خویش کرد، حتی انسان توانست به جزایر دورافتادهی اقیانوس آرام نیز راه یابد. تعدادی از دانشمندان عقیده دارند این مهاجرت پس از به وجود آمدن تحولی در مغز انسان به وجود آمده است که به آن امکان استفادهی گستره از زبان و ابزار آلات را داده است اما نظریهی مقبولتری نیز وجود داد که میگوید انسان قبل از مهاجرت از آفریقا مغز تکامل یافته پیدا کرد و پس از آنکه به آستانهای از نظر میزان جمعیت رسید تصمیم به ترک زادگاه خود گرفت.
کلمهی هابیت نام مستعاری است که به اسکلت انسان کوچک یافته شده در سال 2003 میلادی در جزایر اندونزیایی فلور گفته میشود. شاید این اسکلت گونهای تغییر شکل یافته از نسل کنونی انسانهای هوشمند بودهاست و شاید یک تیرهی منقرض شده از شامپانزهها، یافتن منبع به وجود آمدن این گونه میتواند به روشن شدن رمز و راز مسیر پر فراز و نشیب تکامل انسان کمک کند.
شواهد جدید نشان میدهد که بشر هنوز نیز در حال تکامل است و سرعت این تکامل بیشتر از 100 برابر سطح تاریخی آن در زمان روی آوردن انسان به کشاورزی است. بعضی از دانشمندان قدرت این شواهد را زیر سؤال میبرند، به نظر آنها مشخص نیست آیا ژن خاصی مسئول سرعت بخشیدن به این تکامل است و ثمرات آن برای انسان چه بوده است، با این حال اگر سرعت تکامل تسریع شده باشد سؤالی که مطرح است این است که چرا این اتفاق افتاده است؟ ممکن است رژیم غذایی یا بعضی از بیماریها عامل به وجود آمدن این فشار و تسریع تکامل نسل بشر شده باشند.
حدود 24 هزار سال پیش گونهی کنونی انسانهای هوشمند تنها انسانهای موجود در جهان نبودهاند و خویشاوندان نزدیک ما یعنی انسانهای نئاندرتال هنوز زنده بودند. هابیت یافت شده در اندونزی نیز ممکن است گونهای از انسان هوشمند بوده باشد که تا 12 هزار سال پیش توانسته زنده بماند. اما چرا این گونهها مردهاند و ما زنده ماندهایم؟ آیا عفونت یا تغییرات آب و هوایی باعث از بین رفتن آنها شده است یا آیا اجداد ما آنها را از بین بردهاند؟ برای هر کدام از این سناریوها شواهدی وجود دارد، اما هیچ کدام به قطعیت نمیرسند.
بدن انسان نسبت به گونههای نزدیک مانند میمونها برهنه به نظر میرسد ولی پیشینیان کهن انسان پر مو تر از نسل کنونی بودند. چرا این بی مویی در بدن انسان تکامل یافته است؟ یک نظریه میگوید اجداد انسان برای آنکه در دشتهای گرم آفریقا خنک بمانند موهای خود را از دست دادهاند و نظریهی دیگر میگوید از دست دادن مو به انسان کمک کرد از هجوم انگلها و انتقال بیماریها در امان بمانیم. نظریهی دیگری نیز میگوید از دست دادن مو پس از تصمیم اجداد ما برای زندگی در کنار آبها به وجود آمد، اگرچه بسیاری از پستانداران آبزی در اندازهی نزدیک به انسان درواقع به خزهایی متراکم مجهز شدهاند.
اجداد ما حتی زمانی که مغز ما بزرگ نشده بود و عصر حجر نیز شروع نشده بود شروع به ایستادن کردند. چرا انسان شروع به راه رفتن بر روی دو پا کرد هنگامی که شامپانزهها هنوز از دستهای خود برای راه رفتن کمک میگیرند؟ راه رفتن بر روی دو پا انرژی کمتری نسبت به حرکت چهار دست و پا نیاز دارد و احتمالاً آزاد شدن دستها به اجداد ما کمک کرده است که بتوانند غذای بیشتری را با خود حمل کنند، ایستادن ممکن است باعث شده باشد که انسان بهتر بتواند دمای بدن خود را با کاهش سطح مورد تابش مستقیم نور خورشید کنترل کند و همچنین بتواند از دستها برای حمل سلاح استفاده کند.
شکی در این نیست که مغز انسان باعث تفاوت او از دیگر گونههای موجودات زنده شده است. مغز انسان عضوی بسیار ارزشمند است که با اینکه تنها دو درصد از بدن انسان را شامل میشود اما حدود یک پنجم از کل انرژی بدن را مصرف میکند. این درحالی است که در حدود دو میلیون سال پیش هیچ کدام از اجداد ما از مغزی بزرگتر از مغز یک میمون در مقایسه با اندازهی بدن برخوردار نبودهاند. پس چه عاملی باعث رشد مغز انسان تا به این مقدار شدهاست؟ یک احتمال این است که افزایش مغز به علت استفادهی بهتر اجداد ما از ابزار آلات بوده است. احتمال دیگر آن است که مغز بزرگتر باعث تعامل بهتر میان انسانها شده است و شاید تغییرات اساسی در محیط زیست باعث رشد مغز و توانایی زنده ماندن در میان این سختیها شده باشد.
کلمات کلیدی:
مطابق یک فرضیه علمی معاصر، سیر تکاملی نخستین میمونهای انسان نما (اجداد انسان) در حدود 4 میلیون سال پیش در آفریقا آغاز گردید. سپس ، میل دگرخواهی مهاجرت این میمونهای انسان نما را به آسیا و اروپا جایی که آنها تکامل خود را ادامه دادند ، منتقل نمودند آنهایی که در آفریقا باقی ماندند به روند تکامل خود ادامه دادند و به صورت انسانهای امروزی در آمدند و سرانجام آنها به همه نقاط جهان مهاجرت کردند و جای همه میمونهای انسان نمای اولیهhominids را گرفتند.
سازگاری یافتن با آب و هوای سرد توانایی هومونید ها، میمون های انسان نما، در ساختن ابزار، شکار جانوران و جمع آوری غذا این موجودات را قادر ساخت تا بر سراسر جهان مسلط شوند. |
مردم در حدود 40000 سال پیش برای اولین بار وارد استرالیا شدند. تا قبل از 30000 سال پیش آنها در سراسر قاره پراکنده شده بودند و از سرزمینهای خطر ناک عبور کرده بودند چنین مهاجرتی در آن زمان می توانست همانند سفر بشر به کره ماه در قرن بیستم ، اهمیت داشته باشد.
در بیشتر 5/1 میلیون سال گذشته ، زمانی که سطح آب دریاها در دوران یخبندان، پایین بود ، استرالیا از طریق خشکی به جزایر گینه نو و تاسمانی، متصل بود. اما حتی هنگامی که سطح آب دریاها در پایین ترین حد خود قرار داشت ، هیچ گذر گاه زمینی که خاک استرالیا را به قاره آسیا وصل کند، وجود نداشت. این به آن معنی است که مردم از راه دریا و پیمودن حداقل 90 کیلو متر (56 مایل) در آبهای آزاد، وارد استرالیا شدند.
به طور دقیق مشخص نیست که اولین مهاجران از کجا آمدند و در کجا ساکن شدند. تحتمال می رود مردمی که در طول سواحل جزیره هایی مثل Timor تیمور ، زندگی می کردند، دارای قایقهایی بودند که برای سفر در طول سواحل و دیدن جزایر نزدیک، آنها را مورد استفاده قرار می دادند .
در فصول بارانی، بادهای موسمی شمال غربی به همراه امواج و جریانهای دریایی، می توانستند یک کلک یا ناوگانی از کلکها را به آسانی در امتداد خط افق به حرکت درآورند و ظرف مدت یک هفته ، به سواحل شمالی استرالیا برسانند. تعداد مناسبی از انسانها بطور تصادفی یا از روی طرح و نقشه قبلی، توانستند خود را به آنجا برسانند و زنده بمانند و نسل جدیدی بوجود بیاورند.
از آنجایی که استرالیا برای مدت طولانی با جهان خارج ارتباطی نداشت، دارای مجموعه ای منحصر بفرد از گیاهان و حیوانات بود که برای افراد تازه واردها بسیار نا آشنا می نمود تازه واردان برای هماهنگی با محیط جدید و شرایط جوی متغیر دوران یخبندان ، ابزارهای جدید ساختند. آنها ، با ساختن بعضی از قدیمی ترین آثار هنری در جهان کنده کاری های برجسته بر روی صخره های پانارامیتی، واقع در جنوب استرالیا یک فرهنگ جالب توجه و پیچیده را خلق کردند. این مردم همچنین جزو اولین اقوامی بودند که مردگان خود را می سوزانند، و این امر نشان می دهد که آنها دارای اعتقادات مذهبی بودند.
باستان شناسان می توانند درباره تکامل انسان با مطالعه باقیمانده اسکلت های انسانهای نخستین، مطالب زیادی را کشف کنند انسان در طول سیر تکاملی خود، به تدریج دارای جمجمه های بزرگتری شد. فک ها و دندان ها کوچکتر شدند و این به خاطر تغییر برنامه غذایی انسان بود.
جمجمه هوموایرکتوس با جمجمه انسان اموروزی تفاوت بسیار دارد . |
1000000 سال پیش
قدمت فسیلهای باقی مانده از نئاندر تالها که در اروپا ، خاورمیانه ، شمال آفریقا و آسیا پیدا شده اند به این تاریخ باز می گردد. انسان نئاندرتال با هیکل کوتاه ، ستبر و نیرومندش دارای مغز بزرگی به اندازه 450/1 سی سی بود. او مانند انسان امروزی راه می رفت و در غار ها زندگی می کرد. و ابزارهای سنگی و نیزه های چوبی استفاده می کرد و احتمالاٌ مردگان خود را دفن می کرد ( امروزه، نسل نئاندرتال نه به عنوان نیای بشر امروزی، بلکه تنها به عنوان یکی از اعقاب هومو ایر کتوس شناخته می شود ). نخستین شواهد دال بر پیدایش بشر امروزی هوموساپینزساپینز (انسان هوشمند) ، به این زمان باز می گردد . هوموساپینز ساپینز در آفریقا همزمان با انسان نئاندر تال خاور میانه ، زندگی می کرد اولین آثار هنری از این دوره باقی مانده است .
45000-35000 سال قبل
انسان امروزی به اروپا قدم می گذارد .
40000 سال پیش
انسان امروزی به استرالیا قدم می گذارد.
35000 سال پیش
طبق مدارک باستانشناسی، انسان نئاندرتال در این تاریخ از روی کره زمین ، محو می گردد .
15000 سال پیش
انسان امروزی در آمریکای شمالی حضور دارد.
(م-س-پ یعنی یک میلیون سال پیش)
106 م.س.پ 404 م.س.پ
شواهدی دال بر وجود استرالو پیته کوس ( میمون جنوبی) در جنوب و شرق آفریقا به دست آمده است استرالوپیته کوس دارای دو گونه مشخص- یکی با جثه ای لاغر و سبک و دیگری درشت اندام و سنگین وزن - می باشد هر دوی آنها دارای مغزی کوچک شبیه به مغز میمون، هستند هر دو گونه احتمالاٌ می توانند بر روی دو پایشان باایستند و را بروند استرالوپیته کوس همچنین ابزارهای سنگی ابتدایی می سازند.
2 م.س.پ - 5/1 م.س.پ
شواهدی مبنی بر وجود هوموهبیلی (انسان چالاک ) در نواحی جنوبی صحرای شمال آفریقا به دست آمده است هوموهبیلی ها دارای مغزی بزرگ با حجمی در حدود 500 تا 800 سی سی ( سانتیمتر مکعب ) و دندانهایی نسبتاٌ کوچک هستند این موجودات که نخستین ابزار ساز واقعی محسوب می گردد قادر است دستهای خود اشیا را بدقت جا به جا کند و بخوبی روی دو پایش باستد و راه برود.
106 م.س.پ -250000 سال پیش
در این زمان هوموایرکتوس (انسان راست قامت)احتمالاٌ در جاوه ، چین و و نواحی شرقی و شمالی آفریقا و همچنین در اروپا زندگی می کرده است او یک ابزار ساز ماهر و دارای مغزی به بزرگی 1000 سی سی ( سانتیمتر مکعب) بوده ، که مستقیم و روی دو پا راه می رفته در غارها زندگی می کرده حیوانات را شکار می کرده و به آتش تسلط پیدا کرده بود امروزه اعتقاد بر آن است که هوموایرکتوس اجداد مستقیم بشر امروزی و یا انسان نئاندرتال ، بوده اند.
مجموعه : گالری عکس های دیدنی و جالب
اینجا دره اومو در یکی از دورترین مناطق خارج از حوزه تمدن مدرن انسانی در اتیوپی است.
کودکی که با چشمان درخشان و صورتی رنگارنگ می بینید یکی از 200 هزار نفری است که در این گوشه از جهان زندگی می کند.
چهره اش را با خاک رس رنگی درست کرده و تاج سبزی هم روی سر خود قرار داده است تا هانس سیلوستر هوشمندانه از او و سایر افراد قبیله عکس بگیرد.
هانس گتابی تحت عنوان "Natural Fashion نوشته و در آن از تصاویر این قبیله استفاده کرده تا زندگی مردم اینقبیله را نشان دهد.
این قبیله به گفته هانس بیشتر به طبیعت نزدیک است تا به تمدن شهری و به همین دلیل خصوصیات آنرا در زندگی روزمره و سر و صورت و بدن آنها می بینیم.
ترکیبی از عشوه، اغوا، غرور و شادی را در این رنگها و نقاشی ها می بینیم.
دره اومو یکی از بکر ترین و در عین حال عجیب ترین مناطق طبیعی جهان محسوب می شود که دنیایی از شگفتی در آن موج می زند.
قبایل شگفت انگیز دیگری نیز مانند Arbore, Ari, Bena, Bodi, Bumi, Daasanech, Dorze, Hamer, Kara, Konso, Kwegu, Mursi, Tsemay, and Turkana هستند که ویژگی های خاص خود را دارند.
کلمات کلیدی:
نگاهی به دستاورد های علمی
استیفن هاوکینگ
اراده معطوف به زنده گی
زنده گی شگفت انگیز « استفن هاوکینگ » از زوایای گوناگونی جای تأمل و بررسی دارد . اگرچه او بر مسند علمی نیوتن و اینشتین تکیه زده است ، ولی درین نوشتار در پی بررسی ابعاد علمی و نظریه های بسیار مهم فزیکی و کیهان شناختی وی نیستیم ، بلکه از او درس امیدواری و اراده معطوف به زنده گی را بازآموزی کنیم .
درباره او هر قدر گفته و نوشته و شنیده شود کم است ، زیرا که این اعجوبه خودساخته نه تنها محافل علمی جهان را دچار شگفتی کرده است بلکه در سراسر جهان نام او مطرح است و دلیل این مدعا تیراژ میلیونی کتاب های اوست که به زبان های مختلف برگردانده شده است . او سالهاست که یکی از پرچمداران دانش بشری است و در عین حال به رغم ضعف و گرفتاری عضلاتی که در بادی امر وحشتناک می نماید ، هرگز امید به زنده گی را از دست نداده است .
« هاوکینگ » نمونه بارز انسان هایی است که کارکرد خارق العاده و شگفت انگیز مغز و اراده بشری را به نمایش گذاشته است . وی هرگز به زنده گی عادی و روزمره گی اکتفا نکرده و هم اکنون در دانشگاه کمبریج صاحب کرسی ریاضیات لوکاس است . اگر بخواهیم شرایط معمول و بیولوژیک زنده گی او را به طور خلاصه بیان کنیم ، مواردی از این قبیل برجسته می شود و به چشم می آید ،
- 65 ساله است .
- سه فرزند دارد .
- 95 در صد از اعضای بدنش فلج است .
- از هرگونه تحرک بدنی محروم و ناتوان است .
- حتی توانایی سخن گفتن ندارد .
- اغلب اوقات بر روی چوکی چرخ دار به سر میبرد .
- تنها مغز و قلب و شش هایش کار می کنند .
ولی این آدم به ظاهر زمین گیر ، زمین و زمان را متحیر خود ساخته است . همین آدم ضمن حفظ امید به زنده گی و تلاش و کوشش بزرگ ترین دانشمند و نظریه پردازی است که هم اکنون بر مسند علمی اینشتین تکیه زده است و چون گوهری در انبوه آدمیان می درخشد .
شرحی از زنده گی هاوکینگ :
در هشتم مارچ سال 1942 درست 300 سال پس از درگذشت گالیله ، فرزند پسری در خانوده ای در شهر دانشگاهی آکسفورد انگلستان پا به عرصه زنده گی نهاد . او مانند دیگر همسالان خود سال های تحصیل ابتدایی و متوسط را سپری کرد . خود او می گوید ، « در این سال ها مسوولین مدرسه نه از وضع درسی ام راضی بودند و نه از نگارش و خط ام . » ولی او با هم شاگردانش تفاوت هایی داشت ، از جمله اینکه میخواست ریاضیدان بزرگ شود ، از بحث و گفتگو نه تنها رویگردان نبود بلکه در میدان مبارزه طلبی علمی گاهی به جنگ معلمان خود نیز می رفت و حتی کار را به جایی رسانده بود که با زیرکی به کتاب های درسی نیز ایراد هایی وارد میکرد .
استفن تا 17 ساله گی تحصیلات خود را در علوم طبیعی دنبال کرد و در 21 ساله گی خود را برای ورود به رشته کیهان شناسی در دانشگاه آماده می کرد که درد و عارضه هایی به سراغش آمد .
می گوید : « سال سوم دانشگاه بودم که احساس کردم حرکاتم زمخت شده و دوبار بدون علت زمین خوردم . ولی تا سال بعد که به کمبرج رفتم و پدرم متوجه قضیه شد به این موضوع اهمیتی نداده بودم . در یکی ازاین روزها پدرم مرا نزد پزشک خانوادگی برد . وی مرا به یک متخصص ارجاع داد . مدت کوتاهی بعد از بیست و یکمین سال تولدم برای انجام آزمون های تشخیصی به بیمارستان رفتم . در دو هفته ای که در بیمارستان بستری بودم آزمایش های زیادی روی من انجام شد . آنها از عضلات بازویم نمونه برداشتند . »
طی آزمایش های دقیق معلوم شد که استفن به بیماری نادری به نام نارسایی نورون های حرکی یا « As1Amyotrophic lateral sclerosis » دچار شده است که درمان ناپذیر است . ASL عبارت است از تخریب پیشرونده سلول های طناب نخاعی ، که به ازدست رفتن تدریجی عملکرد عضلات منجر می شود . این بیماری مسری یا سرطانی نیست . علایم این بیماری ممکن است با علایمی که در اثر بیماری لایم در دستگاه عصبی بروز میکند اشتباه شود . در بیماری ASL دستگاه عصبی مرکزی و عضلات ، بخصوص عضلات دست ، ساعد ، پا ، سر و گردن درگیر میشوند . پزشکان پیش بینی کردند که وی تنها دو تا سه سال زنده خواهد ماند .
به عبارت دیگر این بیماری بخشی از نخاع ، مغز و سیستم عصبی وی را هدف قرار داده بود و کم از کم اعصاب حرکتی بدنش را از بین میبرد و با تضعیف ماهیچه ها فلج عمومی به سراغش می آمد .
آیا عموم انسانها دراین شرایط سخت غیر از نا امیدی و تسلیم شدن به وضعیت موجود و به پیشواز مرگ رفتن ، کاری دیگری در پیش میگیرند ؟ برای چند دقیقه هم که شده خودمان را به جای استیفن فرض کنیم . چه حالتی خواهیم داشت ؟
استیفن به اتاقی که در دانشگاه داشت پناه برد . خود تعریف کرده است که ساعت ها و روزها با خود درباره آینده اش فکر می کرد. در یکی از شب ها دچار کابوس شد و در خواب دید که به اعدام محکوم شده است و او را برای اجرای حکم میبرند . در آن موقعیت حس کرد که هر لحظه از زنده گی اش چقدر ارزشمند است . او بخوبی درک کرد که از هر دقیقه زندگی اش باید به درستی استفاده کند . بعد از بیداری به یاد آورد که در بیمارستان بایک جوان مبتلا به سرطان خون هم اتاق بود . آن بیمار از فرط درد چه فریاد هایی که نمی کشید . استیفن خود را قانع کرد که اگرچه به بیماری درمان ناپذیری گرفتار آمده است ، اما لا اقل درد نمی کشد . او طبعی سختگیر و جدی داشت ، به طوری که با خود اندیشید ، « از کجا معلوم که پزشکان در پیش بینی خود اشتباه نکرده باشند ؟ چرا من از هم اکنون خود را محکوم و تسلیم پیش بینی های منفی و کشنده سازم ؟ » .
در همین هنگام استیفن با دختری به نام جین وایلد آشنا شد که اعتقادات مذهبی شدیدی داشت .
جین دانشجوی دانشگاه لندن بود و تحت تأثیر هوش سرشار و شخصیت استثنایی استفن چنان مجذوب او شده بود که هر هفته به سراغش می آمد . آنها در سال 1965 باهم ازدواج کردند . استیفن در آن هنگام ابتدا به کمک یک عصا و سپس با دو عصا خود را وادار به راه رفتن میکرد . هرچند که بیماری اش به سرعت درحال پیشروی بود ولی او نه به بیماری می اندیشید و نه به پیش بینی پزشکان وقعی می نهاد . بیماری او واقعی و سهمگین بود و هرگز از او دست برنداشت به طوری که رفته رفته تمامی عضلات و ماهیچه های او را فلج کرد . یکی از شب ها استیفن هاوکینگ تا دیر هنگام مشغول کار بود ناگهان مجرای تنفسی اش گرفت و صورتش کبود شد ، بلافاصله او را به بیمارستان منتقل و معالجات فوری را آغاز کردند . معمولا مبتلایان به بیماری ASL در مقابل ذات الریه حساسیت شدیدی دارند و در صورت ابتلا به آن می میرند . این خطر برای استفن هم پیش آمده بود . گرفتن راه تنفس او ناشی از ذات الریه بود . پس از چند روز بستری بودن در بخش مراقبت های ویژه بیمارستان ، سرانجام با اجازه همسرش تصمیم گرفتند که با عمل جراحی ویژه ای ، مجرای تنفسی او را باز کنند اما در نتیجه این عمل جراحی ، استیفن صدای خود را نیز برای همیشه از دست داد . هاوکینگ تا سال 1974 میتوانست خودش غذا بخورد و به بستر برود ولی از این زمان به بعد مجبور شد از پرستار استفاده کند تا به کمک وی امور شخصی اش را انجام دهد . اکنون غیر از دو انگشت دست چپ استیفن تقریباً کلیه اعضای بدن او از کار افتاده اند و تنها وسیله ارتباطی او با دنیای خارج از ذهنش ، کامپیوتر مخصوصی است که توسط یک استاد کالیفورنیایی طراحی و به او هدیه شده است . استیفن با دو انگشت خود « یا اشاره های چشم و ابرو » نظرات و نیات خود را به وسیله کامپیوتر به شاگردان یا دیگران منتقل می کند . این کامپیوتر که بر روی چوکی چرخدار استیفن تعبیه شده است ، می تواند کلماتی را که استیفن با سرعت 15 کلمه در دقیقه تایپ می کند ، به صدای مصنوعی « speech synthesizer » تبدیل و به دیگران ارایه کند « علاقه مندان میتوانند به نشانی www2.cruzio.com~in/text
استیفن و جین در سال های اول زندگی مشترک شان صاحب سه فرزند « دو پسر و یک دختر » شدند. توجه به وضع معاش و نیاز به زندگی روزمره ، استفن را به سرسختی بیشتر واداشت به طوری که به تدریس مداوم و در عین حال به انتشار بیش از 184 اثر علمی روی آورد . برخی از کتاب های قابل فهم او برای عموم به بیشتر زبان های جهان ترجمه و چاپ شده اند . هم اکنون کتاب های او از جمله پرفروش ترین ها است که با تیراژ های میلیونی در جهان به فروش می رسد . او همیشه دو پرستار ویژه و یک دستیار علمی دارد که در تحقیقاتش وی را یاری می کنند . او تاکنون دوبار به سفر دور دنیا رفته است و به تازه گی نیز پس از گذراندن یک دوره آمادگی به فضا سفر کرد . استیفن بسیار شوخ طبع و خنده رو است . گاهی از اوقات با صندلی چرخدار خود حرکتی را که حاکی از نشاط است ، به نماش میگذارد و در عین حال اگر از کسی ناراحت شود با صندلی خود پای او را زیر می گیرد . استفن می گوید خیلی دلش می خواست که پای خانم تاچر را زیر کند ، ولی فرصتی دست نداده است .
گاهی اوقات در پاسخ دادن به پرسش های دانشجویانش که توأم با مکثی طولانی است ، آنها را به اشتیاق و انتظار شنیدن جوابی مفصل ترغیب می کند ، ولی دست آخر با یک کلمه آری یا نه آنها را میخکوب می کند . او گاهی جمله های زیبایی را نیز ادا می کند ، مثلا در باره بیماری اش می گوید : « اغلب مردم از من می پرسند که با بیماریت چگونه سر می کنی ؟ پاسخ من زیاد نیست ، سعی می کنم تا جایی که امکان دارد یک زنده گی طبیعی داشته باشم و در مورد بیماریم فکر نکنم و در مورد چیز هایی که باعث می شوند نتوانم کار های مردم عادی را انجام دهم ، فکر نکنم . »
برخلاف پیش بینی های علمی پزشکان ، او همچنان به زندگی ادامه میدهد و به قول یکی از پزشکانش با اسیر کردن مرگ در یک سیاهچاله مانع از نزدیک شدن مرگ به خودش میشود .
هاوکینگ فقط نظریه پردازی علمی نمیکند بلکه مصرانه پیگیر سفر فضایی خود است . قرار است او در سال 2009 میلادی به فضا سفر کند .
کلمات کلیدی: