امیر هاشمی مقدم دانشجوی دکترای انسانشناسی
آتاتورک در لباس ینیچریها لطیفه خانم همسر آتاتورک، در سال 1930 میلادی
آتاترک (ترکیه)، رضاشاه (ایران) و امانالله خان (افغانستان)، بهعنوان رهبران کشورشان نهتنها در یک دوره همزمان میزیستند، بلکه هر سه در صدد ایجاد تغییراتی بنیادین و مشابه در کشورشان بودند (برای نمونه هر سه خواهان مدرن کردن کشورشان بوده و در این راه، پیرو این ایده مدرنیزاسیون بودند که نهادها و سنتهای ابتدایی جامعه، مانع از مدرنیزاسیون میشود. بنابراین کشف حجاب را با همسر خودشان آغاز و سپس برای همگان اجباری کردند؛ به آموزش همگانی همت گماردند؛ تلاش کردند قدرت نهادهای دینی را محدود کنند و...). هر سه در دورهای به قدرت رسیدند که کشورهای اروپایی با سرعت در حال پیشرفتهای مادی و تکنیکی بودند، اما این سه کشور آسیایی و مسلمان قابل مقایسه با آنها نبودند. آتاترک در این راه پیشگام مدرنیزاسیون کشورش بر پایه غربگرایی شد و رضاشاه و امانالله خان هر دو پس از سفر به ترکیه و دیدار با او، از وی تأثیر پذیرفتند. با این وجود میزان موفقیت برنامههای مدرنیزاسیون اینان، بسیار متفاوت بود.
روی کار آمدن و کنار رفتن از قدرت:
آتاترک آنقدر روی کار ماند تا ریشه گرفتن جمهوریتش را ببیند. ارتش بهعنوان اصلیترین تکیهگاه وی حتی پس از مرگش، هر گاه خطری برای این میراث احساس میشد، سریعاً دخالت کرده و دوباره قدرت را به میراثداران آتاترک باز میگرداند.
آتاترک فرماندهی بود که پس از موفقیتش در نبرد چاناککاله (جناققلعه) در متوقف کردن نیروی دریایی متفقین که قصد گذر از تنگه داردانل و تصرف استانبول را داشتند، چهرهای سرشناس و مورد احترام شد. او پس از پایهگذاری نظام جمهوری و برچیدن امپراطوری عثمانی، با سرکوبی مخالفان داخلی پایههای حکومتی که بنیانگذاری کرده بود را استوار گردانید. وی نهایتاً در شرایطی از دنیا رفت که قوت گرفتن میراث جمهوریتش را به چشم خود میدید.
تاج الملوک همسر محمد رضا شاه محمد رضا شاه
رضاشاه همانند آتاترک، فرماندهی خودساخته بود که پس از کودتا و به دست گرفتن قدرت نظامی و تأمین امنیت در کشور، چهره برجستهای شد. او نیز مانند آتاترک به سرکوب سرکشیهای داخلی پرداخت و امنیت را در کشور برقرار ساخت. اما برخلاف آتاترک که در فرماندهی جنگ با نیروهای بیگانه تجربه داشت، تجربهای چندان در این زمینه نداشت و بنابراین در شهریور 1320 به دست نیروهای خارجی از قدرت برکنار و تبعید شد.
ملکه ثریا همسر امان الله خان غازی شاه امان الله خان
شاه امانالله اگرچه هم مانند آتاترک تجربه جنگ با نیروهای بیگانه را داشت (نبرد پیروزمندانه سوم افغانستان با بریتانیا که به «نبرد استقلال» معروف است) و هم مانند رضاشاه تجربه جنگ با سرکشان داخلی، اما خود، شخصیتی نظامی نبود و تلاشهایش در راستای ایجاد ارتش منظم و مدرن به نتیجه نرسید. همین امر باعث شد که به سادگی قدرت را از دست بدهد.
انگیزههای مدرنیزاسیون:
سرزمین عثمانی نزدیکترین سرزمین به خاک اروپا بود. بنابراین اخبار رویدادها خیلی زود به این کشور میرسید. همچنین صنایع اروپایی نیز به سرعت به خاک این امپراطوری پای میگذاشت.
سابقه آشنایی ایرانیان با مدرنیزاسیون و روشنگری اروپا، به برنامه فرستادن دانشجو به اروپا توسط عباس میرزا و دورههای بعدتر باز میگردد. این افراد امکان به اشتراک گذاشتن اندیشههایشان با دیگران را داشتند.
افغانستان نه مانند ترکیه با اروپا هممرز بود و نه مانند ایران دانشجویانش را تا پیش از شاه امانالله به اروپا اعزام کرده بود که بعدها نسلی روشنفکر را تربیت کرده و یا خود روشنفکرانی پیشگام باشند. شالوده و پایه اصلی مدرنیزاسیون در افغانستان، بر پایه خواست شخصی دو نفر بود: یکی محمود طرزی (پدر زن شاه امانالله) که چند سالی را در عثمانی سپری کرده و با برخی اندیشههای مدرن آشنا شده بود و دیگر، شاه امانالله که در پی سفر شش ماههاش به چندین کشور اروپایی، افریقایی و آسیایی (همچون ترکیه و ایران)، با الگوبرداری از آن کشورها ترغیب شد برای توسعه افغانستان. البته در این زمینه شاه امانالله چندین سال زودتر از رضاشاه برنامههایش را اجرایی کرد.
اگرچه رضاشاه دو دهه پس از روی کار آمدنش، توسط بیگانگان از قدرت کنار گذاشته شد و پسرش را به جای وی نشاندند، اما محمدرضاشاه نیز کمابیش راه پدر را رفت و مسیر مدرنیزاسیون کشور را ادامه داد.
این نکته را نباید ناگفته گذارد که ایران و ترکیه/عثمانی علیرغم آنکه در طول تاریخ چندصد ساله اخیر قدرتهای بزرگ منطقهای و عموماً رقیب بودهاند، در بحث مدرنیزاسیون ارتباطاتشان نه تنها میان دو رهبر (رضاشاه و آتاترک) برقرار بود، بلکه ارتباطات گستردهای بین روشنفکران دو کشور نیز برقرار بود. آنچنانکه در دورههایی استانبول یکی از پایگاههای روشنفکران ایرانی منتقد قاجار شده بود. اما با وجود ارتباطات عمیقتر زبانی، فرهنگی، تاریخی و تا حدودی مذهبی بین ایران و افغانستان، نه ایران توانست پایگاهی برای جریان اندیشه افغانستانیها شود و نه عثمانی/ترکیه (به جز مورد سید جمالالدین افغانی).
زمینههای فکری و اجتماعی:
ترکیه بهواسطه همان آشناییها و ارتباطاتی که برای سدهها در قالب امپراطوری عثمانی با اروپا داشت، آمادگی لازم برای تغییرات اجتماعی و فرهنگی را یافته بود. مردمان سرزمین عثمانی که روزگاری اروپاییان از قدرتشان به لرزه در میآمدند، از سده 19 میلادی دیگر برای خودشان هم آشکار شده بود که از اروپا عقب افتادهاند و بنابراین اشتیاق قابل توجهی برای برون رفتن از این وضعیت داشتند.
ایرانیان پس از شکستهای پی در پی از «کفار روسی»، با جایگاهی متفاوت در دنیای جدید روبرو شده و همانند عثمانیها در پی فهم راز تمدن غرب و رسیدن به جایگاه خویش بر آمدند. حتی در بحث مشروطه، بسیاری از روحانیون برجسته کشور نیز در گروه طرفداران مشروطه قرار گرفته و نشان دادند که لزوم تغییر و برونرفت از این وضعیت، برای آنان نیز احساس شده است.
افغانستان در سالهایی که بهعنوان یک کشور مستقل در حال شکلگیری بود، برخلاف ایران در جنگهایش با نیروهای بیگانه، عموماً پیروز میشد. برای نمونه در سه نبرد با نیروهای متجاوز بریتانیایی، موفق به شکست آنها شد. بنابراین پرسش «چرا به اینجا رسیدیم؟» به شکلی که در ایران طرح شد، برای آنان مطرح نبود. در این سالها افغانستان بیش از آنکه به فکر مسائل روشنفکری و... باشد، به عنوان یک کشور تازه تأسیس در فکر تعیین حدود مرزی بود.
سرنوشت میراث این سه تن:
امانالله خان با همان سرعتی که تلاش کرد مدرنیزاسیون را پیاده کند، بههمان سرعت هم طومار میراثش با یورش حبیبالله خان کلکانی پیچیده شد. حبیبالله خان (معروف به بچه سقا) به وعدهاش در هنگام تصرف شهر کابل عمل کرد؛ آنجا که گفت: «من اوضاع کفر و بیدینی و لاتیگری حکومت سابقه را دیده، و برای خدمت دین رسولالله کمر جهاد بسته کردم تا شما برادرها را از کفر و لاتیگری نجات بدهم. من بعد از این پول بیتالمال را به تعمیر مکتب خرج نخواهم کرد؛ بلکه همه را به عسکر خود میدهم که چای و قند و پلو بخورند، و به ملاها میدهم که عبادت کنند. من مالیات صفایی و محصول گمرگ نمیگیرم، همه را بخشیدم و دیگر [اینکه] من پادشاه شما هستم، و شما رعیت من میباشید.».
امانالله خان با همان سرعتی که تلاش کرد مدرنیزاسیون را پیاده کند، بههمان سرعت هم طومار میراثش با یورش حبیبالله خان کلکانی پیچیده شد. حبیبالله خان (معروف به بچه سقا) به وعدهاش در هنگام تصرف شهر کابل عمل کرد؛ آنجا که گفت: «من اوضاع کفر و بیدینی و لاتیگری حکومت سابقه را دیده، و برای خدمت دین رسولالله کمر جهاد بسته کردم تا شما برادرها را از کفر و لاتیگری نجات بدهم.
تلاشهای محدودی هم که بعدها در دوره ظاهرشاه و برخی حکومتهای لرزان بعدی انجام شد، راه به جایی نبرد و همچنان چشمانداز روشنی برای مدرنیزاسیون در این کشور دیده نمیشود.
اگرچه رضاشاه دو دهه پس از روی کار آمدنش، توسط بیگانگان از قدرت کنار گذاشته شد و پسرش را به جای وی نشاندند، اما محمدرضاشاه نیز کمابیش راه پدر را رفت و مسیر مدرنیزاسیون کشور را ادامه داد. بههرحال شش دهه حضور خاندان پهلوی در قدرت و تداوم برنامهها، میراث آنها را نزد مردم ایران زنده نگه داشت که با وجود مخالفتهای رسمی بعدی، همچنان توجه بخش قابل توجهی از مردم به مدرنیزاسیون و خدمات دوره پهلوی است.
آتاترک آنقدر روی کار ماند تا ریشه گرفتن جمهوریتش را ببیند. ارتش بهعنوان اصلیترین تکیهگاه وی حتی پس از مرگش، با وفاداری به میراث وی، هر گاه خطری برای این میراث احساس میشد، سریعاً دخالت کرده و دوباره قدرت را به میراثداران آتاترک باز میگرداند. از این رو است که تاکنون چهار کودتای نظامی در این کشور به وقوع پیوسته است. آخرین کودتا در سال 1997 علیه حکومت اسلامگرای نجمالدین اربکان به وقوع پیوست؛ اما دقیقاً پنج سال بعد، مردی از حلقه اربکان به قدرت رسید که اندک اندک نفوذ اسلامگرایی در این کشور را گسترش داد و نهایتاً گاه، به انتقاد مستقیم و غیرمستقیم از آتاترک و فعالیتهایش رو آورد.
فرجام سخن:
به هرحال آنچنانکه نشان دادیم، همزمانی، اندیشهها و برنامههای مشترک و ارتباط نزدیک بین سه شخصیت و رهبر یاد شده باعث نشد که سرنوشت یکسانی در انتظار خود، برنامهها و نتیجه برنامههایشان باشد. حکومت امانالله خان کوتاهتر از آن بود که برنامه عمرانی جدیای را به پایان برساند. حکومت رضاشاه اما چه در دوران سلطنت خودش و فرزندش ، گامهای جدی در راستای مدرنیزاسیون برداشت. اما چه در ایران و چه در افغانستان بهواسطه برنامههای غیر همسو با دین رضاشاه و امانالله خان، خدمات عمرانی و مدرنیزاسیون این افراد توسط منتقدان عمداً نادیده گرفته شده است.
از سوی دیگر آتاترک هم گامهای جدیتری برداشته بود و هم میراثش عمری درازتر داشت. بنابراین هنوز زود است که بتوان درباره میزان موفقیت و بهویژه استحکام پایههای قدرت اسلامگرایان ترکیه سخن گفت. اما حتی اگر قدرت بهطور کامل و برای همیشه نیز به دست اسلامگرایان بیفتد، به نظر می رسد میراث آتاترک پس از نزدیک به یک سده در ترکیه درونی شده است.
کلمات کلیدی:
اماکن تاریخی فراه :
شهر کهنه فراه | شهر اسفندیار | کافرقلعه | بارندک | قلعه پنج جفت گاو | قلعه چارماس | قلعه هفت سوراخ برنگک | قلعه مساو | مزار سید محمد | مزار شاه مبارک | مزار ابونصر فراهی | مزار شهدای کنسک | مزار سلطان امیر-ارگ نوده -تخت رستم -کوه بیبجه باران -فلعه لاش جوین -شهر پشاوران جوین -زیارت امام زید- .....
1- قلعه فریدون - ولایت فراه
این بنا با 99 برج یادگاری از دوره باستان و محل فرمانروایی فریدون شاه اسطوره یی است . قدامت آبده بیش از دو هزار سال تخمین زده شده است.
مساحت داخلی و حریم آن در حدود 300 جریب زمین را احتوا مینماید.
قلعه فریدون - ولایت فراه
این قلعه یادگار دوره فرمانروایی فریدون میباشد و در کتاب های معتبر چون شهنامه فردوسی خراسانی، تاریخ سیستان و دگر آثار آزان نامبرده شده است.
فریدون یکی از شخصیتهای اساطیری شاهنامه است(شاهنامه اول توسط دقیقی بلخی آغاز شد اما روزگار مجال تمام کردنش را نداد و عهده دار این کار عظیم و پر افتخار فردوسی طوسی شد که میتوان گفت بخش گشتاسبنامه شاهنامه مربوط دقیقی بلخی میباشد). او پادشاه پیشدادی بود که بر پایه شاهنامه فردوسی پسر آبتین و از تبار جمشید بلخی بود و با یاری کاوه آهنگر بر ضحاک ستمگر چیره شد و او را در کوه البرز(واقع در جنوب شهر قدیمی بلخ) زندانی کرد. سپس خود پادشاه جهان گشت.
«فراه» و «فره» با کلمات «فر یا فره» «خره پهلوی خورن اوستایی هم ریشه دانسته اند که فروغ و شکوه معنی دارند» به عقیده محققین، قدیمی ترین شهر و مرکز ولایت، شهر کهنه فراه است. در متون عهد تیموری و صفوی حتی در متون عهد نادر افشار از شهر کهنه فراه بنام قلعه داوری یاد شده ولی بعد ها این اسم بکلی فراموش گردیده و امروز از آن تنها بنام شهر کهنه یاد میشود.
به عقیده مردم آنجا این شهر در عصر فریدون به امر فریدون و با دست فریدون بنا شده و بدین نام فراه و نام شهر فراه که مرکز ولایت بوده نیز مأخوذ از نام فریدون است. در داخل شهر بقایای سردابه ها و حوض های پخته دیده میشود که تاریخ آنرا تا عصر مدنیت اینجا میتوان پیش برد.
درحدود هشتصد سال پیش ، یاقوت حموی درکتاب معروف خود معجم البلدان از فراه اینطور یاد کرده است: فره شهری است بزرگ در نواحی زرنج و روستاهایش به شصت دهکده میرسد.
ابراهیم پورداود دانشمند ایرانی که برکتاب اوستا شرح نوشته است مینویسد:
« فراداتا اسم وادی است که امروز به فراه رود معروفست و اسم شهر فراه نیز ماخوذ از نام این رود خانه است. »
2 ـ کافر قلعه (کک کوهزاد)
کافر قلعه(کک و کهزاد)یکی از آبدات تاریخی ولایت فراه بوده که در مدیریت حفظ میراث های فرهنگی ثبت و راجستر گردیده است. از آثار بس حیرت آور و شگفت انگیز ولایت فراه بشمار می رود،کک و کهزاد ساختمان عظیم است معروف به کافر قلعه که در دوازده کیلومتری شهر فراه بر فراز کوه که یک سطح تقریباً هموار از سنگ سیاه سخت تشکیل گردیده بناء شده است. شکل ظاهری کوه بچه طوری است که قطری آن از سطح زمین به استقامت فله آن خورد شده می رود و در آخرین مرحله ارتفاع شکل یک سنگ لاخ عظیم هرم مانند را نمایش می دهد به دو تیغه خورد و بزرگ از هم جدا شده بر هر یکی از تیغه ها قلعه ها جدا گانه بناء گردیده است به عقیده مردم آنجاییکه از این دو قلعه منسوب به کک و دیگری منسوب به دختری و یا خواهرکک بوده که توسط پل متحرک به هم وصل می شد چنان به نظرمی رسد که این دو ساختمان در داخل یک حصار واقع بودند زیرا بقای حصار نیز در ردپای این ساختمان ها تا هنوز به مشاهده میرسد. درقسمت جنوبی ان که مربوط به خواهر ویا دختر وی بود که اموال غارت شده را نیز در آن نگهداری می کرد. در قسمتی که خود کهزاد زندگی می کرد مال و اموال و در قسمتی که خواهرش زندگی می کرد دختران زیبا روی اسیر شده را نگهداری می کرد و این بخش به نام چهل دختران مسمی است.کک کهزاد(حکمرواى قلعه) بود. کهزاد پهلوانی بود که با استفاده از همین قلعه بر رستم پهلوان سیستان با سنگ حمله می کرد. این قلعه تاریخی روزگاری تبدیل به دژ مرگ برای "رستم" پهلوان سیستان تبدیل شده بود.صعود به این قلعه به سبب راه دشوار، گزار آن به همگی میسر نیست ولی برای بعضی از اشخاص میسر شده . دیوارهای قلعه با گذشت زمان فرورخته. ساختمان های داخلی قلعه بدون رواق ها و کمان ها که آجر و چونه درست شده بقیه تمام از سنگ اصلی کوه که رنگ سیاه دارند ساخته شده اند. آنچه از همه عجیب تر و فوق العاده جالب توجه است همانا چاهی است که بر فراز کوه در عرض راه قلعه در دل سنگ ها حفر گردیده و مخصوصاً حفر این چاه به عمق پاین خیلی زیاد می باشد. از روزگاران قدیم که مطابق روایات محلی به دوره های اساطیری و افسانوی تاریخی تعلق دارند.
3 ـ ارگ نوده
ارگ نوده از جمله آبدات تاریخی است در غرب ولایت فراه، تقریباً(17) کیلومتر از شهر فراه فاصله دارد که بطور خامه بناء گردیده است. در مدیریت حفظ میراث های فرهنگی ریاست اطلاعات و فرهنگ ثبت و راجستر می باشد. این آبده تاریخی در سمت غرب قریه نوده موقعیت دارد که در چهار اطراف آن خانه ها و باغ ها با فاصله معین قرار دارند. مساحت آن حدوداً به (5) جریب زمین و ارتفاع آن تقریباً به(25) متر می رسد. شکل دایره مانند دارد که که در اطراف و قسمت های بالای آن مردم قدیم بود و باش داشتند وتا فعلاً همه خانه ها ظاهراً دیده می شوند. در قسمت بالای ارگ دروازه وجود دارد که بنام دروازه ورودی و خروجی یاد می شدند که رفت و آمد از آنجا صورت می گرفت و دیگر هیچ راه برای داخل شدن و بیرون شدن ندارد. یک چاه آب تقریباً در قسمت فوقانی ارگ حفر گردیده که آب مورد نیاز خود را از آن می گرفتند. از اینکه از اعمار این آبده سالهای زیادی گذشته که بطور خامه بناء گردیده به مرور زمان توسط باد، باران و...عوامل به آن صدمه وارد شده است، خوشبختانه این بناء بزرگ از بین نرفته است.
4-کوه بیبچه باران :
معلومات جالب و شگفت انگیزی کوه بیبچه باران در ولایت فراه!!! وجه تسمیه این کوه: کوه بیبچه باران یا بچه باران کسی بود سخت عاشق ولی از بخت بدش پدر دختر، دخترش را به بچه باران نمی داد، از این روی بچه باران به این کوه بخاطر تهی کردن دل پر وگریان اش در مغاره بزرگ و کلان که در قسمت فوقانی کوه موقعیت دارد رجوع می کرد، قابل یاد آوری است که آن مغاره بزرگ و کلان که در قسمت بالایی آن کوه قرار دارد قطرات آب بشکل باران در آنجا تراوش می کند، که بس عجیب و متحیر کننده می باشد که چطور آب در آن قسمت بالایی کوه در آن مغاره می بارد، آن مغاره بنام باراندک یاد می شود. این کوه بلند و مرتفع در شمال شرق فراه در ولسوالی پشت رود ولایت فراه موقعیت دارد، طوریکه در تصویر می بیند در یک گوشه کوه چقری عمیق و بزرگ از آب قرار دارد که بعد از پر کردن 6 حوضچچه دیگر آب زیر شن میرود.
به نقل از مردم بی بی زنی یکی از سردارن جنگی در مقابل اجنبی ها بوده که بعد از کشته شدن شوهرش وتا آخررزمید ومقاومت کرد ه وبه دهن دره کوه حدود بیشتر از هزار قبر دستجمعی وجود دارد که از مقاومت گران همان دوره است. در بلندی 150متری کوه تخت بی بی وجود دارد که در سنگ آن جا دست بی بی حک شده که به به وضوع کلک ودست این زن مبارز دیده میشود ودریک گوشه این تخت سوراخ به اندازه که یکنفر دران داخل شده میتواند ودهن اش با تخته سنگی بزرگی مسدود گردیده وگفته میشود بی بی در این غار رفته ودر آنجا باغی است وغیب گردیده است.
کوه بیبجه باران
5- قلعه لاش جوین
قلعه لاش جوین که بنام قلعه اسپهبد، قلعه سفید دژ، کوه اسپهبد، قلعــه سفید کـوه، اسپهبدکـــوه، قلعـه اصفهبد و سپید دژ یاد شده اســت بعد از جنگ چنگیز مردم جوین آن را بنام لاش یاد می کند و ازجمله آبده های تاریخی ولایت فـراه می باشد که در وزارت اطلاعات و فــــــرهنگ ثبت و راجستر گـــردیده اسـت و از قلعه هــــای بزرگ کشور بشمار می رود که در شمال ولسوالـــی لاش جــــوین ولایت فـــــــراه مــــوقعیت دارد .خــوشبختانه با گــذشـت زمـــان بالای آن آبــــده هــنوز هــــم عظمت و بزرگی آن هــــویداست. این قلعـه بزرگ بخاطــــر موجودیت مـــــواد سفید رنگ کـــــه در اعمار آن کار گــــرفته شـــده بصـــورت سفــید به نظــــرمـــی رســــــد به همـــین اســـاس در کتــب تاریخ بنام (سپید دژ...) یــاد می شود که در کنار رود فراه واقع می باشد ، سمت جنوب آن به رود فـراه متصل است.یکی از عجایب این قلعه تونل است به طــول 20-25 کیلومـتر، در این بـاره ادکادمیسن محمداعظم سیستانی گفته :
(از عجایب دیگر قلعه لاش یکی نقبی است در داخل قلعه که معروف است وقتی دو رأس گاو در آن داخل شده بودند یکی از آنها از حوالی قریه سمور واقع در 20 کیلومتری جنوب غرب لاش از زیر زمینی بر آمده بود.
در داخل این نقب که انسان قد راست می تواند راه برود به سبب تاریکی نمیشود بیش از قدمی به جلو رفت و چون چراغ روشن گردد آنقدر پروانه و شب پره به سر روی انسان خود را میزنند که امکان جلو رفتنی را در آن ناممکن میگرد)
باشندگان این قلعه در زمان جنگ ها و در حین محاصره به هیچ مشکل مواجه نمی شدند زیرا توسط حفر کاریزهای زیر زمینی آب مورد ضرورت باشندگان محصور شده را از رود فــــــــراه به داخــل قلعــه نقــل می دادند و زمانیکه قلعـه محاصـره می شد و وضعیت بسیار اضطراری بود به فاصله های زیاد به دو مسیر مختلف رهـــروهای در زمین حفر شده بود از آنها استفاده می کردند.
کلمات کلیدی:
تاریخ: 15/جدی/94
منبع: مشرق
عکسی دیدنی از عکاس حیات وحش فنلادی(Igor Shilokhvost ) از لحظه شکار دو ماهی توسط یک عقاب
تولید عناب در ولایت فراه نسبت به سال گذشته، رشد قابل ملاحظه نموده است. بر اساس معلومات ریاست زراعت فراه سال گذشته مقدار محصولات عناب در این ولایت حدود 960 تن بود و امسال این رقم به بیش از 1187 تن افزایش یافته است.
به گزارش خبرنگار «مجله افق» عناب از پیداوار مهم با ارزش ولایت فراه بوده که از زمانهای بسیار قدیم در این ولایت وجود داشته است.
مرکز اصلی تولید عناب در قسمتهای از ولسوالی پشت رود، ولسوالی انار دره، قریه جات حومه مرکز فراه و پشت کوه قلعه کاه بوده ولی فعلا در تمام ولسوالیها و قریه جات این ولایت بصورت گسترده کشت می گردد.
اداره زراعت فراه اعلان کرده است براساس گزارش کارمندان این اداره ،مساحت تحت کشت این محصول از 800 به 950 هکتار افزایش یافته است.
سال گذشته، پروژه احداث و گسترش باغهای عناب در ولسوالی پشت کوه قلعه کاه و مرکز ولایت فراه توسط ریاست زراعت، آبیاری ومالداری به کمک مالی دفتر UNODC با هزینه 70?000 دالر امریکای تطبیق گردید و به تعداد 100 باغ عناب در ولسوالی پشت کوه قلعه کاه و مرکز فراه به میان آورده شد.
همچنان تحت پروژه گسترش باغهای عناب، توسط کارمندان مجرب و مسلکی ریاست زراعت ، برای 200 نفر باغدار فراه آموزشهای فنی وتخنیکی ارایه گردیده است.
این محصول هم از لحاظ تجارتی حایز اهمیت بوده، او هم از لحاظ غذائی یکی از میوه های لذیذ و مفید به حساب می رود. همچنان از این میوه در ساخت داروهای طبی استفاده صورت می گیرد، و برای درمان بیماری هایی مانند شکر، چربی خون، ریزش مو، فشار خون و جهاز هاضمه مفید می باشد. میوه عناب هم به شکل تازه و هم به شکل خشک استفاده شده می تواند
علاوه بر این، میوه عناب دارای ارزش برتر اقتصادی بوده، مصارف تولید آن نسبت به سایر میوه جات کمتر و دارای شهرت خوب در بازارهای داخلی و بیرونی می باشد، که همه ساله مقدار زیاد آن به کشور های پاکستان، هندوستان و سایر کشور های دیگر صادر میگردد.
کلمات کلیدی: