سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دانش

 

واقعیت ها

 

بسیاری از نویسنده گان «افغان» در سده بیستم به ویژه در دهه سی، در خط تلاش برای رد یابی و یا ساختن یک نوع هویت  خاص و ویژه آن هم ملی و نو، سعی می نمودند تا این امر را طرح نمایند که «احمد» مربوط به قوم «ابدالی» ــ با تاکید بر «درانی» بودنش ــ بنیادگذار کشور «افغانستان» است. در حالی که او چنین هوایی برای ایجاد کشوری به نام افغانستان در سر نداشت. از همین رو، بخش زیاد تاریخنگاران او را به نام شاهنشاه ابدالی یا درانی و هم چنان شاه خراسان، خوانده اند.

 این تلاش، یک نوع خط «سرخ» و «ممنوعه» یی را با گذشته دراز این سرزمین، که به باور خود آنان تاریخ بیش از پنج هزار سال و بیش تر دارد، می کشد. به این گونه، تاریخ کشور، ره از سده هژده به پیش نمی برد.

بر اساس دیدگاه برخی مورخان ــ تا جایی درست هم هست ــ امیر «عبدالرحمان»(1901–1880)، را بنیاد گذار «افغانستان» کنونی می دانند.(ل.دوپری.1997) درهمین زمان بود که مرز های بین المللی کشیده شد و «عبدالرحمان» به گفته خودش به یکی از«آرزوها ــ و ــ رویا» های دیرینه اش، دست یافت.

او، این سرزمین را یاغستان می خواند. برخی آن را سرزمین رام نشدنی، سرزمین آزاد و یا سرزمین منفرد و یگانه می خوانند.(ل.دوپری.1997)

 

واژه «افغان» در متن های کهن

واژه «افغان» یک نام کهن است. می توان دیدگاه هایی را در این مورد، چنین رده بندی کرد :

1)       برخی دانشمندان از آن میان آقای داکتر مجاور احمد «زیار» به این باور اند که که واژه «افغان» در سند های دوره «ساسانی» به ویژه ســنگنوشته «شاهپـــور» اول(260-273 پ.م.)، در «تخت جمــشید»، بــه شکل واژه «ا ــ بگان A-bagan» و «ا ــ په گانA-Pagan » حـــک شـــده انـد .(برگرفته از نامه هایی که با هم مبادله نموده ایم.2006)

2)      زبان شناسان دیگر، به ویژه بـــرخی از ریــــشه شناسان، به ایـــن بــاور انـد که واژه «افغان» از کلمه «اشواکا Ashvaka» که یک واژه سانسکریت می باشد و معنای اسپ را دارد، گرفته شده است.

3)      «پانینیPanini » زبان شناس سده  پنجم پ.م. آن را «آشواکایاناAshvakayana » ثبت نموده است.

4)       «ورها میهیرا.Varaha Mihira»(587-505) باشنده «اوجینِ» واقع در «هند»، فیلسوف، ستاره شناس و ریاضیدان هندی می باشد. از او اثر معروفی به نام «پنکا - سیدهانتیکا Panca-Siddhantika»، یا "پنج رساله" در مورد دانش ستاره شناسی «یونان»، «مصر»، «روم» و «الکسندریه» به جای مانده است. در این اثر، در کنار دانش ستاره شناسی، می توان تصویر کامل «هند» سده ششم عیسایی را دریافت. او برای بار اول در اثرش به نام «برهات سمهیتا Samhita Brhat»، این واژه را به شکل «اواگانهAvgana » ــ باید یاد آور شد که مردم همین اکنون آن را «اوغان» یا «اوگان» تلفظ می کنند ــ به کار برده است. او در مورد چنین می نگارد،"در زیر قلمرو این ستاره دنباله دار، سرزمین های زیر قرار دارند: سنگر های کوهی، پهلویان، سوتیان، کولان، اوگانان...و مردمِ بیدادگر و خود خواه».

5)      «هیون-  تسانگ Hüen-Tsang»(این نام دارای تلفظ های گونه گونه است. من همان بخش انگلیسی اش را بر گزیده ام .ط.) راهب و زایر چینی که در سده هفتم م. به زیارت معبد های بودایی به این جا سفر نموده بود، ازمردمی به نام "آــ پوکین و یا اوــ پوکین A-Pokien/O-Pokien" ذکر نموده است. این واژه، با تلفظ همان دوره در «چین» نزدیک به اوگان یا افغان می باشد.

من، به این باورم که «عربان»، واژه «اپگان» را به اصطلاح معرب ساخته اند. آنان بر اساس دستگاه صوتی خویش، حرف (و) را به (ف) و (گ) را به (غ) تبدیل نموده و جمع آن را افاغنه، بر اساس دستور زبان خود شان، ساخته اند.

 

واژه «افغان » در متن های نو

«افغانان»، در سده های هشتم و نهم عیسایی، آن گاهی که نیروی جنگی قابل توجه یی را در خدمت «جهان گشایان» بزرگ در خط اصل داد ـ و ـ ستد فراهم می آورند، حضور تاریخی می یا بند.

در این مورد پروفیسر «ارمندرا کمار تاکورThakur,A.K. » در اثرش به نام "هند ـ و ـ افغانان: بررسیی محل فراموش شده (1576 - 1370)" یاد آور می شود،" نیروها و واقعیت های محیطی، از «افغانان» جنگجویان سر سخت بار آورد ... به همین دلیل، هرگاهی که جهانگشایان مسلمان و یا سلطانان «دهلی» بر آن می شدند تا به نبرد سنگینی دست بزنند، از سر کرده گان افغان و لشکریان ایشان بهره می گرفتند."

این امر، بر اساس نوشته  «فرشته»(1292/588) از خدمت به «سبگتگین» (997-976 م.) آغاز و هم چنان تا بازی بزرگ در سده بیستم عیسایی و اکنون، ادامه می یابد.

 

در اثر های زیر، واژه «افغان» را چنین رد یابی می توان کرد:

(1)   در کتاب "حدودالعالم من المشرق الی المغرب" که نویسنده اثر ناشناس باقی مانده است و در زمان «محمد بن احمد فریغون»، از آل «فریغون»، مـــعاصر «نوح بن منصور» مــربوط بــه خانواده «سامانی»، که در (982/372) نوشته شده است، در فصل "گفتگو در باره  کشور هندوستان و شهر هایش" در شماره (48)، صفحه (16) الف ـ اصل اثر - و صفحه (19) ترجمه «مینورسکی»، زیر نام «ساول» پس از ذکر «گردیز» در شماره (47) آن را شهر مرزی میان «غزنین» و «هندوستان» می خواند. سپس، او یاد آور می شود که این شهر بر فراز دره یی قرار دارد و در میان آن، دژ یا حصار نیرومندی با سه دیوار ساخته شده است و باشنده گان این جا "خاریجت" می باشند. او بعد در مورد «ساول» ــ ممکن همان «شال» باشد که «بیهقی» از آن بار ها ذکر نموده است ــ چنین می نویسد،" یک دهکده خوشگوار و زیباست و بر فراز کوهی قرار دارد. در آن «افغانان» زنده گی می کنند. آن گاه که شما به سوی «هوسی نان» می روید، راه از میان دو کوه می گذرد. هنگام گذر از این راه، انسان بایست از هفتاد و دو آب (دریا) بگذرد. راه پُراز خطر ها و دهشت ها ست."

او همچنان زیر شماره (49) در مورد شهر «هوسی نان» چنین می گوید،" شهری است در محل گرم و داغ و برصحرایی قرار دارد." او در جای دیگر در شماره (50) در مورد شهر «نین هار» یا «بنی هار» ــ ممکن همین «ننگرهار» کنونی باشد ــ یاد آور می شود،"جایی هست که در آن شاه سعی می کند خویشتن را مسلمان نشان بدهد (به عبارت خود«حدودالعالم...»" مسلمانی نماید") و زنان زیاد دارد. او سی تا زن مسلمان، افغان، و هندو دارد. زنان دیگرش یا به عبارت «حدود العالم...» و "دیگر مردم" از میان گروه های بُت پرست، گرفته شده اند.

 

(2)    «عُتبی Otbi»، محمد بن عبدالجبار. (فوت. 1049/427). نویسنده تاریخ «یمینی» است. این اثر درباره دوره «سامانیان»، تمام دوره «غزنیان» و خاندان دیگر است. او، آن را به زبان عربی نوشته و بعد «ابوالشرف ناصح بن ظفر جرفادقانی (گلپایگانی)» که یکی از دبیران دوره «سلجوقی» می باشد، آن را به زبان پارسی بر گردانده است. او در این اثرش، در فصل "ذکر افغانیان" چنین می نویسد،"...سلطان از بهر دفع جمعی از طوایف افغانیان که مصاعد قلال و معاقل جبال وطن ساخته بودند و بوقت معاودت سلطان از غزو قنوج دست تطاول با ذناب حاشیت او یازیده بودند. مشغول شد و خواست بر ایشان تاختی کند و آشیان? ایشان برباد دهد و ماد? فتن? آن قوم منقطع گرداند. از غزنه بیرون آمد و آوازهء قصد جانبی دیگر بر آورد و نا گاه در سر ایشان افتاد و شمشیر در ایشان بست و خلقی را به فنا آورد..."

(3)   ابو ریحان محمد بیرونی، ریاضیدان و فیلسوف معروف «خوارزم»(1050-973/442-362) نویسنده کتاب «هند» یا "تحقیق ماللهند» می باشد. این کتاب اثری است درباره دین فلسفه، ادبیات، جغرافیه، گاه شماری، وقایعنگاری، ستاره شناسی، سنت ها و رسم ـ و ـ رواج ها، بخت، طالع بینی و قانون های کشور «هندوستان». او در فصل هژده ام در صفحه (102) در جریان بحث روی " سر چشمه دریای «سند»، و مرز شمال و شمال غرب «هند»" می گوید،" این دریا از کوه های «اونانگ» در سرزمین «ترکان» سرچشمه می گیرد...در این جا، برف هرگز آب نمی شود...فاصله میان قله کوه و سطح مرتفع «کشمیر» دو فرسخ است...این جا دورترین جایی است که سوداگران ما، مال های خویش را رسانیده می توانند. از آن جا پس تر، هرگز نرفته اند.این جا، مرز شمالی «هند» را می سازد. در کوه های مرز غربی «هند» تا وادی «سند»، قبیله های متعدد «افغان» زنده گی می کنند."

(4)   خواجه «ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی»،(1080-995/470-385) در اثرش چار بار از «افغان شال» ذکر می نماید. واژه شال یا شار همان شهر یا شهرستان معنی می دهد. این محل، در شهر «غزنی» وجود دارد. آرامگاه «سبگتگین» پدر «محمود» در آن قرار داشت. به گفته «بیهقی»، سلطان «محمود» در آن جا کوشک یا کاخ با شکوه یی، بنا نهاده بود. در صفحه  (721) تاریخ «بیهقی» چنین آمده است،"...و روز آدینه بیست و یک ماه بسلامت و سعادت بدارالملک رسید و به کوشک محمودی(ستوده یا ستایش شده.ط.) بافغان شال بمبارکی فرود آمد."

(5)   ابوسعید عبدالحی بن ضحاک بن محمود «گردیزی» در اثرش به نام "زین الاخبار"(1050/441) در صفحه (102) چنین می نویسد،" چون امیر(مسعود)، به «هُپیان» ــ در سمت شمال «کابل» و صورت دقیق در «پروان» قرار دارد.ط. ــ رسید، آن جا مقام کرد و امیر مجدود رحمه الله به دو هزار سوار ملتان فرستاد، و امیر ایزید یار(پسرش.ط.) را سوی کوهپایه غزنین فرستاد، که آن جا افغان عاصیان بودند و گفت : آن ولایت نگهدار! تا خللی نباشد..."

(6)   بر اساس نوشته «فرشته»(1192/588) اردوی «معززالدین محمد بن سام» از گروه های قومی گونه گونه از آن میان : «ترک»، «افغان» و «تاجیک» متشکل شده بود. از آن سو، در ارتش «پریتوی راج»، مردمان «راجپوت» و در کنار شان سوارکاران «افغان» قرار داشتند. این امر نشان می دهد که «افغانان» در هر دو سوی جبهه، دست به جنگ می زدند.

(7)   «بابر»، شهنشاه مغولان «هند» در سده شانزده ام م. در یادداشت هایش که به نام "تزوک بابری" معروف هست یاد آور می شود که در جنوب «کابل» مردمانی به نام «افغان» زنده گی می نمایند.

(8)   برخی از دانشمندان به ویژه زبان شناسانی که در مورد زبان های گونه گونه و به خصوص کهن و قدیمی ما، دست به کاوش در محل زده اند، به این باور می باشند که ممکن ــ هنوز بر بررسی ها توافق همه جانبه صورت نگرفته است ــ همان «ساکایان» که یونانیان آنان را «سکیته» می خواندند، بوده باشند. اینان در سده دهم م. به سوی جنوب باگذر از گذرگاه های مهم و عبور از قله های شامخ آن، در سرزمین های میان «فراه» و کوه های «سلیمان» ساکن شده باشند.

از ظاهر امر چنین بر می آید که اینان چند سده پیش، در شرق با بازمانده گان «ترک» مربوط به «یفتلیان» (سده پنجم م.)، در هم آمیخته اند.

***

اما کوچ کشی بزرگ و دسته جمعی «افغانان» به جنوب و غرب، در سده سیزده عیسایی، صورت می گیرد.

به باور پروفیسر «تاکور» این امر، با یورش مغلان آغاز می گردد. در آن هنگام، بیش از پانزده شهزاده از «آسیای مرکزی» در زیر چتر حمایت الــغ خان، که یکی از سردارن جنگی «محمود» بود، «پناه» آوردند. او بعد ها به نام سلطان «بالبان» معروف گردید. وی توانست تا در برابر یورش «مغلان» مقاومت سر سخت نماید.

 


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط 86/10/10:: 1:36 عصر     |     () نظر