ولایت قندهار
قندهار یکی از ولایت های افغانستان است که در جنوب شرق این کشور موقعیت دارد و اکثر باشنده های این ولایت پشتون هستند.
مرکز این ولایت شهر قندهار است. جمعیت این ولایت نزدیک به 890 هزار نفر است که 300 هزار نفر از ایشان در شهر قندهار زندگی میکنند.
ولایت قندهار یکی از بزرگترین ولایات افغانستان است مرکز آن هم شهر قندهار میباشد و از کابل 595 کیلو متر و از هرات 647 کیلو متر مسافه دارد قندهار دارای دیوار های قدیمی ، بلند و عریض بوده که در چهار سمت قندهار دروازه های بزرگ موجود است که بنام دروازه عیدگاه یاد میشود. در این شهر مقبره های اشخاص برجسته و نامدار افغان مانند مقبره آحمد شاه ابدالی پادشاه نامدار افغانستان، میرویس هوتکی و همچنان آرامگاه های رجال معروف کشور است. دریا های ارغستان ، ارغنداب ، ترنگ ، دهله ، معروف ناوه در این ولایت جریان دارد..
قندهار دارای 15 ولسوالی به شرح زیر است :
ولسوالی ارغستان
ولسوالی اَرغَنداب
ولسوالی پنجوایی
ولسوالی خاکریز
ولسوالی دامان
ولسوالی ریگ
ولسوالی زری
ولسوالی سپین بولدک
ولسوالی شاهولی کوت
ولسوالی شورابک
ولسوالی غورک
ولسوالی معروف
ولسوالی میانشین
ولسوالی مَیوند
ولسوالی نیش
زیارت بابا ولی
قبر میرویس نیکه
چوک شهیدان
چوک شهیدان
برخی برآنند که شهر باستانی قندهار را لهراسپ شاه معروف ساختهاست. در دورههای ماد و هخامنشیان آراخوزیا (رُخَج) سرزمینی در اطراف رودخانه ارغنداب بوده و یکی از ساتراپیهای هخامنشیان بشمار میرفت. در سنگنبشته بیستون داریوش بزرگ، آراخوزیا در فهرست ساتراپیهای هخامنشیان آمدهاست.
در سال 329 پیش از میلاد، اسکندر مقدونی پا به سرزمین هندوکش که تاریخنویسان یونانی آن را پارپامیز گفتهاند نهاد. اسکندر هرات را تصرف و پس از سپری نمودن زمستان در سیستان، وارد ناحیهای شد که به نامش اسکندریه (قندهار امروزی) نامیده شد.
در 305 ق. م. موریاها بر پاراپامیز (گنداره یا گندهارا)، رخج و گدروزی (گدروزیا - بلوچستان) تسلط یافتند. در این دوران دین بودایی توسط آشوکا به این سرزمین وارد شد.
پس از اسلام، قندهار جزئی از خراسان بزرگ بهشمار میآمد. دو بار شهر به طور کامل ویران گردید، اول بار به دست مغول و بار دیگر در پایان قرن هشتم هجری به دستور امیر تیمور گورکانی.
در اوایل سده ی شانزدهم میلادی مغولان هند قندهار را گرفتند. طی دوصد سالی که مغولان حکومت هند را در دست داشتند، شهرهای مرزی خراسان از سه سو مورد کشمکش و محل منازعه بودند: مغولها از یک سو، صفویان از سمت غرب، و ترکان ازبک از سمت شمال. کابل، هرات و قندهار بارها میان این مدعیان متخاصم دست به دست شدند. در این دوران خوشحال خان ختک شاعر جنگجوی مشهور پشتون بر علیه سلطه بابریها قیام کرد. دولت صفوی که در جنوب و غرب خراسان با تبعیض مذهبی و بیداد حکومت میکرد در برابر مخالفت و قیامها از پا در آمد. در ابتدا میرویسخان هوتک از قبیله ی غلجایی پشتون به تسلط گرگینخان حاکم گرجی الاصل صفوی در 1709 میلادی در قندهار پایان داد و دولت مستقل هوتکی را تأسیس کرد.
حکومت غلجایی قندهار در 1738 میلادی توسط نادر افشار پایان داده شد. نادر افشار سرانجام خود بخاطر تندخویی اش در 1747 میلادی در قوچان توسط افسران قزلباش لشکر خود به قتل رسید. پس از این حادثه، احمدشاه ابدالی که یکی از سران قبیله پشتونهای ابدالی، افسر گارد محافظ نادرشاه و معاون قشون افغان بود، با نیروی شش هزار نفری خود به سوی قندهار رهسپار شد و لویه جرگه را در مزار شیر سرخ قندهار برای انتخاب یک رهبر ملی از میان خود افغانها تشکیل داد و سرانجام بعد از نه روز گفت و شنید، به عنوان پادشاه خراسان تعیین گردید. وی در 1753 یا 1754 شهر کنونی را ساخت و آن را احمد شاهی نام نهاد و «اشرف البلاد» لقب داد. در دفاتر رسمی هنوز هم به همین لقب یا «دارالقرار» یاد میشود. تیمورشاه بعداً پایتخت خراسان را از شهر قندهار به کابل انتقال داد.
این تپه را میتوان با حوزه تمدنی ارغنداب ارتباط داد که در شمال این منطقه و در 50 کیلو متری شهر فعلی قندهار واقع است و به صورت دقیق تر در دره موازی مجرای ارغنداب با فاصله 20 میلی جاده قندهار -گرشک و اگر از طرف ولسوالی (شهرستان) خاکریز برگردیم حدود هشت کیلومتر به طرف ارغنداب در سمت راست جاده قرار گرفتهاست.
امروزه اراضی زراعتی در این محدوده کمتر است اما احتمال ا در ازمنه گذشته این ناحیه توسط شعبههایی از رود ارغنداب سیراب میشده و آبادیهایی در آن وجود داشتهاست.
در سال 1959 (1338) موسیو کزال، باستانشناس و متخصص قبل تاریخ فرانسوی، با انجام یازده مرحله حفریاتی پانزده طبقه آبادی دورههای مختلف را یکی پس از دیگری کشف کرد. 31 متر ارتفاع تپه مذکور از تراکم آبادیهایی پانزدهگانهای صورت گرفتهاست که در طی سه هزار سال قبل از میلاد بر روی هم آباد شدهاست. تحقیقات انجام شده باستان شناسان روی آثار بدست آمده حکایت از آثار عصر مفرغ (برنز) میکند.
چهل زینه
بند دهلی قندهار
میوه های قندهار
توت، آلوچه، زردالو، کرنگیچ ، شفتالو ، انار، انگور
زنان در قندهار
محکومیت کشتار نیرو های امریکا در قندهار
پوهنتون قندهار
د احمد شاه بابا مور په خته الکوزی او زرغونه نومیدله چه مدبره میرمن وه او تل به یی د هیواد په مهمو چارو کی خپل زوی احمد شاه بابا ته مشوره ورکولی. د احمد شاه بابا پلار زمان خان نومیده، نیکه ی دولت خان او ورنیکه ی سرمست خان و چه هغه بیا د شیر خان زوی د خضر خان لمسی او د سدوخان کروسی و، او سدوخان د سدوزو د تبر لومری نیکه دی چه د سدوزو طایفه ورته منسوبه ده او د سدوزو طایفه بیا د پوپلزو یوه پشه ده چه په لاندی توگه داود الیو پشتنو د سربن پشت ته رسیژی:
سدو د عمر زوی، عمر د معروف زوی، معروف د بهلول زوی، بهلول د کانی زوی، کانی د بامی زوی، بامی د حبیب زوی، حبیب د پوپل زوی، پوپل د پوپلزو لومری نیکه د زیرک زوی، زیرک د عیسی زوی، عیسی د اودل (ابدال) زوی اودل د ترینز وی، ترین د شرخبون زوی او شرخبون د سربن زوی.
مقبره احمدشاه بابا
دوران | سلسله درانی 1800-1793 |
---|---|
تیمورشاه درانی | |
دوران | سلسله درانی 1793-1772 |
---|
وزیر اکبر خان | |
واکمنی | 1842 ز. - 1845 ز. |
---|
غازی ایوب خان
دا(ملاله)دیو چوپان لور او د میوند(کشک نخود)اوسیدونکی وه ، چی د میوند په تاریخی جگره کی دشهادت مقام ته رسیدلی ده.
امانالله خان | |
دوران | از 28 فوریه 1919 - 14 ژانویه 1929 |
---|
محمدظاهر شاه | |
دوران | از 8 نوامبر 1933 تا 17 ژوئیه 1973 |
---|
روز دوشنبه 25-4-2011 نزدیک به 500 زندانی با حفر کانالی به طول360 متر وعمق دونیم متراز زندان مرکزی قندهار فرار کردند.
که 541 نفر از زندانیان طالبان از جمله 106 فرمانده مهم این گروه موفق شده اند از زندان قندهار فرار کنند.
این تونل رادر مدت شش ماه از داخل یک منزل به بند سیاسی زندان حفر کرده بودند.
کلمات کلیدی:
ولایت بدخشان
بدخشان را بنام ولایت بلخشان نیز یاد کرده اند که شهر قدیمی وپایتخت ولایت بدخشان بوده واحتمالاً درهمین شهر موجوده فیض آباد کنونی موقیعت داشته است.
فیض آباد مرکز ولایت بدخشان در سابق بنام (جوزگون) یاد میشد زیرا در این ناحیه درخت جوز بسیار میروئید. درسال 1019ق مرکز ولایت بدخشان از خنجان به فیض آباد حالیه منتقل اما نام آن همچنان جوزگون یا (جوزون) باقی ماند پس از انتقال خرقه حضرت پیغمبر(ص) به آنجا وبخاطر تقدس وتبرک خرقه مبارکه نام (جوزون) به فیض آباد تبدیل گردید که تا اکنون این نام بدان منطقه اطلاق میشود.
نمایی از فیض آباد شهر نو بدخشان در شب
فیض آباد مرکز بدخشان
برف کوچ
بدخشان به روایت تاریخ
بدخشان در اوایل ظهور اسلام بنام تخارستان علیا شهرت داشت اما بعد از دوره عباسیها بنام بدخشان شهرت یافت.
دایره المعارف آریانا ابو اسحق بدخشی محدث مشهور دربار مامون الرشید منحیث کسی نام میبرد که نخستین بار نام بدخشان را بالای این سرزمین گذاشت . بعضی مورخین بدین باورند که بدخشان قبلآ با مرکزیت لانشی (بهارستان فعلی) مرکز حکومت یوچی ها بود . یوچیها که به نوبه خود به یوچیها بزرگ و یوچیهاخورد تقسیم میشدند بعدآ به باختر رفتند و حکومت مقتدری را بنا نهادند همچنان سرزمین بدخشان خاستگاه هیاطله (یفتلیها) و کوشانیها بوده است که امپراتوریهای بزرگی را تشکیل دادند که بخش های اعظم ایران.هندوستان.خراسان و ماوراالنهر را در بر میگرفت.
حدود بدخشان در زمان شاه مشهور بدخشان سید عمریمگی مشهور به ملک جهان شاه در شرق سنکیانگ (فعلآ مربوط چین) در شمال حصار شادمان در غرب ایرگنک و در جنوب کوهای سالنگ بود.
بدخشان: سرزمین کوهستانی است درفلات پامیر که بخشی از آن در خاک افغانستان . و بخشی دیگر استان خود گران بدخشان تابع جمهوری تاجکستان است. نام ان در طول تاریخ بصورت بدخشان و بلخشان نیز ضبط شده است .
بدخشان در عین اینکه سرزمین کوهستانی به شمار میرود . زمین های قابل کشت نیز دارد و از گزشته های دور کشاورزی بخش مهمی از اقتصاد این سرزمین را تشکیل میدهد . بخشی دیگری از زمینه های اقتصادی بدخشان معادن. سنگهای قیمتی بخصوص لعل و سنگ لاجورد است که بدخشان در طول تاریخ بدان شهره بوده است .
این منطقه در شرق با استان سین کیانگ چین همجوار است و همواره به عنوان محوری ارتباطی میان خراسان و ماوراءالنهربا تبت و چین اهمیت داشته است . منطقه بدخشان به گواهی آثار باستانی بدست آمده و دوره مفرغ از تمدن پررونق برخوردار بوده (فرامکین 105) و ظاهرآ در دوران باستان نقش مهمی در پیوند تمدنهای شرق ایفا کرده است .
تاریخ سیاسی : تاریخ بدخشان در دوره هخامنشی و پس از آن به ویژه در آگاهی های مربوط به تاریخ باختر قابل پی جویی است. برخی چون تو ماشک برآنند که (استان کوهستانی) که یونانیان از آن یاد کرده اند. ظاهرآ بدخشان بوده است.
(غفورف 272-27/2)در دوره سامانی . بدخشان از مراکز تمدن هپتالی و به قولی شهر بدخشان تخت گاه آنان بود. برخی از محقیقان چون انوکی برآن بودند که بدخشان خاستگاه اصلی هپتالیان بوده است.
در اوایل عصر اسلام و از زمان فتوحات خراسان (ح 30ق/651م) تا پایان سده نخست. بدخشان گاه از استقلال نسبی برخوردار بوده و چنین می نماید که در سده 2ق/8م نیز همچنان استقلال نسبی خود را حفظ کرده بوده است
بدخشان به عنوان سرزمین مرزی برای جهان اسلام از اهمیت نظامی و تجارتی خاصی برخوردار بود و همین امر موجب میشد تا دستگاه خلافت به قبول تابعیت صوری آن تن در دهد(نک مسعودی.64)اما بناهای چون قلعه و رباطی که توسط زبیده همسر هارون در بدخشان ساخته شده است . نشان از آن دارد که تابعیت در این حد در اواخر سده 2 ق وجود داشته است .
نام بدخشان نخست در منابع چینی مربوط به سده های 1و2 ق /7و8 م آمده که در آنها ناحیه بدخشان جزو تخارستان ذکر شده است ( مارکوارت. ایرانشهر3) کذارش شده است که در حدود سال 198ق فرمانروای بومی بنام هاشم بن مجور ختلی ظاهرآبی آنکه از سوی دستگاه خلافت منصوب شده باشد زمام امور را در منطقه بدست داشته است.
بلاذری.419) مینورسکی احتمال داده که در عهد مامون.فضل برمکی بدخشان را فتح کرده و دروازه برای آن ساخته است (ص 193) بدخشان در اوایل سده 3ق 9 م با سرزمین شغنان ولایت ولایت واحد را تشکیل می داد.که خمار بیک بر آن فرمان میراند.
(یعقوبی 292 : نیز مارکوات <وهروت..1>1.1 بار تولد <ترکستان...2<115) برپایه اشاره ای از اصطخری در اواخر سده 3ق ابوالفتح (ظاهرآ یفتلی) و پس از او فرزندش ابو نصیر براین ولایت حکم می رانده است (ص 278:قس:ابن ماکولا.7/342:سمعانی.5/7.2)
مقدس در سده 4ق 10م . بدخشان رابرخی از کوره بلخ دانسته است (ص 266)اما این یاد کرد الزاما به معنی تابعیت سیاسی از بلخ نیست . در 422 ق علی بن اسد والی بدخشان که ناصر خسرو و جامع الحکمتین خود را بنام وی تالیف کرده ( آقابزرگ 22/392 ظاهرآ فرمانروای مستقل بوده است .
در مارس 1895 به موجب توافقاتی که میان بریتانیا و روسیه در لندن صورت گرفت، بدخشان میان افغانستان و امارت بخارا تقسیم شد و بر پایه این توافق بدخشان کوهستانی تابع بخارا باقی ماند و سرزمینهای جنوبی مسیر آمودریا به افغانستان (ولایت بدخشان) پیوست.
در سال 1896 یک بخش از این منطقه تحت نام «بدخشان» با مرکزیت شهر «خاروغ» به روسیه تعلق گرفت و بخش دوم با مرکزیت شهر «فیضآباد» به امارت «افغانستان» پیوست. روسیه و انگلیس «آمودریا» را به عنوان مرز طبیعی پذیرفتند. پس از فروپاشی «اتحاد جماهیر شوروی» ایالت شمالی به عنوان بخشی از کشور تاجیکستان تعیین شد.
تصویر پارک ولسوالی کشم بدخشان
بارک کشم
نمای ولسوالی کشم
ویژگیهای فرهنگی:
زبانهای محلی گرو شغنانی . روشانی.شامل شغنی . روشانی. خوفی. برتنگی.ارشری و سریکلی. و زبانهای پراگنده دیگر چون اشکاشمی . یازغلامی. سنگلچی. وخی. ارموری. سجنی و منجی اشاره کرد که برخی مشترکآ در دو بخش بدخشان و برخی اختیاصآ در بدخشان افغانستان یا بدخشان آنطرف دریای آمو رواج دارد. زبان مشترک میان تمام بدخشانیان زبان فارسی ( تاجکی) میباشد.
معلوماتی در مورد بدخشان
نامهای باستانی ، راغا،اندیجاراغ،تخارستان علیا
مرکزولایت بدخشان - شهر فیض آباد
مساحت ولایت بدخشان - 474003 کیلومتر
زمین های للمی - 1601000 ایکتر
زمین های آبی - 390000 ایکتر
جنگلات 90000 هکتار (%4،5) کل جنگلات کشور
علفچرها 210000000 هکتار (7%)کل علفچر های کشور
نفوس بدخشان یک میلیون و یکصد هزار نفر میباشد ، بدخشان دارای 28 ولسوالی بوده که در جدول ذیل ارائه شده اند.
معرفی مختصر ولایت بدخشان
اسم ولایت |
بدخشان |
تعداد ولسوالی |
28 |
تعداد قریه ها |
|
مساحت به کیلومتر مربع |
47403 |
زبان رسمی |
دری |
تعداد شاگردان ذکور |
169585 |
تعداد شاگردان اناث |
159315 |
تعداد معلمین |
10775 |
مامورین معارف |
417 |
ملازمین معارف |
1688 |
تعداد با سواد در این ولایت |
25 در صد نفوس این ولایت با سواد میباشند |
ولسوالی های بدخشان :
بدخشان دارای 28 ولسوالی میباشد که عبارتند از :
کشم، بهارک، جرم، یفتل سفلی، راغ، ارگو، درایم، ارغنچخواه، نسی، شکی، مایمی، اشکاشم، خاش، خواهان، کوف آف، کوهستان، کران و منجان، شهر بزرگ، شغنان، شهدا، تگاب، تیشکان، واخان، وردوج، یمگان، یاوان، زیباک،
درواز بدخشان
بهارک بدخشان
سرغیلان بدخشان
شغنان بدخشان
دره واخان
شیوه بدخشان
شغنان
کوه های مشهور: سلسله کوه های خواجه محمد ، هزار چشمه ،(4741) کیلومتر سفید سرخ ، (5326 کیلومتر) نوشاخ بلندترین قلعه هندوکش در افغانستان (7485 کیلومتر)
قله نوشاخ
کوه های پامیر
دریاهای مشهور:دریای آمو، ( 2540 کیلومتر) دریای کوکچه (340 کیلومتر) دریای واخان ، دریای پامیر ، دریای راغ ، دریای وردوج ، دریای زردیو ، دریای جرم، دریای انجمن، دریای تگاب راست ، دریای غوری سنگ، دریای درواز، دریای تنگی شیوه، انجمن، خستک ، جوخان چاهیل در سرغیلان، آغرده در غارسپان، ولایت بدخشان 53 فیصد منابع آبی افغانستان را داراست
جهیل ها :
جهیل شیوه (11 کیلومتر ، عرض 8 کیلومتر)
جهیل زرقول واقع در پامیر ( طول 10 کیلومتر، عرض 8 کیلومتر
جهیل چقمقتین واقع در پامیر ( طول 17 کیلومتر، عرض 3.5 کیلومتر
جهیل انجمن حوضهای توپخانه ، منجان ، اسکازر ( رخو)
دریاچه زیبای شیوه (شغنان) بدخشان
گوشه ای از جهیل و دریای توپ خانه که در منطقه توپخانه در سرحد چترال پاکستان و ولسوالی کران و منجان - سنگلیچ و زیباک بدخشان موقعیت دارد و یکی از مرتفع ترین جهیل های دنیا میباشد.
دریای خروشان زردیو سرغیلان، در موقعیت چپچی مرغزار، بهارک
دریای پنج - سرحد میان بدخشان افغانستان و بدخشان تاجیکستان
معادن :
لاجورد ( کران ،شهدا) آهن ( سیاه دره شغنان) مس،طلا ( یفتل) طلا، راغ ( احتمالا معدن طلای که در سواحل دریای آمو در راغ بدست میاید در ارتفاعات کوه های پامیر واقع است) بیرل ( ده بازار) قلعی ( جنوب غرب بدخشان نقره (یمگان و واخان) کاولین ( اشکاشم) بیروج، اکامیرون، زمردخام،چودن
?زیباترین و پربهاترین یاقوت جهان از سرزمین لعل و لاجورد یاقوت کورخو (دره شهدا بدخشان)
لاجورد بدخشان
بدخشان(پژواک،18 ثور90)استخراج غیرفنی لا جوردتوسط افراد غیر مسوول ،میلیونها افغانی به معدن لاجورد بدخشان خساره رسانیده است.
زبانهای گفتاری
فارسی، ازبکی ، اشکاشمی ، واخی ، سنگلچی ،شغنی ، سریکلی ، قرغیزی ، منجی ، مغلی
پیداوار زراعتی:
گندم ، جو ، برنج، ارزن ، باقلا، زغیر ، شرشم ، جواری ، غامو ، شطره
جنگلات:
در نقاط مرتفع ولایت بدخشان جنگلات صنوبری،سوزنی برگ،بلوط،لمنز،سبرو و ناجو وجود دارد. درنقاط هموار چنار،کج بید، اشجار مثمر چارمغز، بادام،بته های زیره، سنجد وتوت خیلی زیاد است. ناک بدخشان خیلی نازک وشیرین است که شبیه آن در هیچ جا وجود ندارد وساحه جنگلات مجموعاً به 450000 جریب زمین میرسد.
میوه جات:
توت ( مصفری ، بیدانه، مرواری تک ، ابراهم خانی ، زردیوی ، شیر توت ، شاه توت ،)
زرد آلو ( قسمی خوبانی ، گرده گاه ، سفید چه ،عاشور خواوی)
انواع انگور ، ناک، یخ ناک ، شکندی ، نشپاتی، امروت ، سیب ، سیب سفید، گل احمری، رخش ، جو پزک
انواع چهار مغز انواع بادام ، انواع آلو، تربوز ، خربوزه ، انواع شفتالو، انار ، پسته
جنگل پسته در کنار دریای کوکچه وجنوب غرب فیض آباد یک ساحه وسیع را احتوا کرده است. علاوتاً چهار مغز، بادام کوهی، ارچه خنجک، شمشاد وغیره در مناطق کوهستانی بدخشان یافت میشود.
آلوچه
صنایع محلی :
تان قاقمه ، تان چکمن، کشمیره بافی، گیلم بافی ، جراب و دستکش بافی، دست دوزی.
مناطق تورستی: آبشار یخشیره، وادی منجان ، چشمه آسیچ ، دره پشکان، حوض شیوه ، وادی واخان و فلات پامیر
حیوانات کوهی: شیر یوز پلنگ ، سیاه گوش ، گرگ ، شغال ، روبا ، خوک ، خرس ، آهو ، بز کوهی ، قوچ کوهی ، مارکوپولو
پرندگان وحشی:
عقاب،شاهین ، چرخ ، باشه ، کرگس (قچیر) کل مرغ،غلیماچ، زاغ ، زاغچه ،عکه ( غلبک) بوم،چاک ، هدهد ، بلبل سنگ شکن ، جل ، کبوتر ، کفتر صحرای ، شیشیک (یسیی) کبک ، چرده ، خروس صحرای ، کبک زرد، بودانه ، سایره ، فاخته، اندلیب .
باز
ویژگی های استثنایی:
شورچای بدخشانی ، آهوی مارکوپولو، موملایی زیباک،قوروت پامیر، لعل بدخشان ، توت تشکان، تان غاران، زیره بدخشان، سیب بهارستان، ، آب پشکان ، لاجورد کران ، قره قات جخان ، انار خواهان ، حیران چوپان ، شکر پوستک سرغیلان ، خشگاو پامیر ، شتر دو کوهانه پامیر
غذا های رایج:
شورچای ، پلاو ، قورمه ، کل پلاو ، شوربا ، اشکنه ، پیاوه ، پخته پیاوه، جرجرک ، شوله ، آش ،منتو، لغمان ، سیوقاش ، اغذیه در مانی (مستاوه) برنج آو ، ماش آوه ، حلوای تر ، بته ها ( قیماق بت ، شیربت، قیله بت، شیر بت ، ترش بت) کتخی ، قیماقی ، کچری ، قوروت آب ، آش باقلا ، شیرروغن ، کلچه بریانت ، کلچه ورقی ، حلوای صابری ، جلوای بدخشانی ، تلقان گندمی ، تلقان سیب ، تلقان توت.
اثار باستانی :
این مهر با جام سفالی و سکه های دوره اعلیحضرت هوویشکا از گورهای کوشانیها در بدخشان بدست آمده است.
سکه ی دارای قدامت تاریخی ، ازلاجوردبدخشان.
کلمات کلیدی:
ولایت فراه
قلعه فریدون در ولایت فراه
نام ولایت فراه با ظهور ملالی جویا نماینده این ولایت در لویه جرگه قانون اساسی در مطبوعات داخلی و خارجی مطرح شد و سر زبانها افتاد.
در لغتنامه ی دهخدا آمده: فراه شهری است نزدیک به سبزوار هرات و از آنجاست ابونصر فراهی. طایفه ای از ملوک در آنجا حکمرانی کرده اند که با پادشاهان سیستان قرابت داشته اند. معین الدین [ اسفزاری ] نوشته است که در یک فرسنگی فراه کوهی است که آن را بیبچه باران خوانند و در آن کوه طاقی سنگی است که همیشه از آنجا آب می چکد و نیز دربین جر کوه بیبچه در یک تخته سنگی لاخ کوه یک سوراخ که هرموسم سال از آن به اندازه دو انچ آب بیرون پرتاب میشود وتاده دقیقه تمام حوزچه ها (تعداد5-6 )راپر از آب میکند وبعد دفعتا خاموش میشودتعجب این واتر پمپ طبعی دراین است که وقت روشن شدن ودفعات روشن شدن منظم نبوده بعنی گاهی روز سه بار روشن میشود وگاهی هم دو الی سه روز بعد ،مردم آن را واترپمپ بی بی میگویند، ودرجای دیگر تخت بی بی قرار دارد که به اندازه نیم انچ آب از زیر لاخ کوه دریک جوی چه روان است بلای علف زار پودینه تقسیم میشود و از بلای علف زار در فاصله 100 متر پایان کوه میریزد وهمیشه در آنجا باران است از همین رو همانجا را بارندک گویند وخود کوه را بیبچه باران میگویند.
البته بی بی نام زنی است که رهبری جنگ را در مقابل متجاوزین و اشغال گران به عهده داشته وآثار تمام دست آن در کوه حک شده ودر آنجا یک سوراخ بزرگی که دهن آن با یک تخته سنگ بزرگ بند گردیده وگفته میشود که بی بی در آن غار پت شده وغیب گردیده است. در دامنه کوه بی بی چه بیشتر از ده هزار شهید دفن شده از جمجمه اجساد دیده میشوند که در هر گور دو الی سه جسد یکجا دفن گردیده باشد.این کوه مشهور به بی بی چه باران میباشد یکی از جا های تاریخی تفریحی و باستانی کشور بوده وبا کمی مصرف میتواند جاذبه های توریستی وجهانگردی را بخود جلب نماید.
فراه یا فرا؟
نخست ازهمه این نکته را لایق تذکر میدانم که آیا کلمه «فرا» اصلاًبدون «ها» است یا «فراه» با اضافه «ها»؟
حال اگر اسم منطقه و اسم شخص آنرا ما خوذ از نام رودخانه «فراداتا» که در اوستا مکرر بمعنی (ترقی و نمو) آمده بدانیم، چنانچه میدانند آنگاه نباید در اخر کلمه حرف «ها» علاوه کرد، زیرا ایزاد «ها» در آخر کلمه نه تنها در معنی آن تاثیر سؤ مینماید بلکه کلمه را از ریشه مسخ میکند.
از لحاظ تاریخی هر قدر به ازمنه قبل از اسلام نگاه کنیم اسمی بصورت «فراه» نمیبینیم. در نوشته های دوره اسلامی این کلمه بصورت «فراه» و «فره» ضبط شده و ظاهراً نویسندگان اسلامی آنرا با کلمات «فر یا فره» «خره پهلوی خورن اوستایی هم ریشه دانسته اند که فروغ و شکوه معنی دارند» به عقیده محققین، قدیمی ترین شهر و مرکز ولایت، شهر کهنه فراه است. در متون عهد تیموری و صفوی حتی در متون عهد نادر افشار از شهر کهنه فراه بنام قلعه داوری یاد شده ولی بعد ها این اسم بکلی فراموش گردیده و امروز از آن تنها بنام شهر کهنه یاد میشود.
به عقیده مردم آنجا این شهر در عصر فریدون به امر فریدون و با دست فریدون بنا شده و بدین نام فراه و نام شهر فراه که مرکز ولایت بوده نیز مأخوذ از نام فریدون است. در داخل شهر بقایای سردابه ها و حوض های پخته دیده میشود که تاریخ آنرا تا عصر مدنیت اینجا میتوان پیش برد. در زمان گذشته شاهان فراه قومی بزرگ و خاندان قدیم بوده و با ملوک سجستان (زرنج) قرابت داشته اند امروز در تشکیلات جدید ملکی کشور جنوب آنرا ولایت نیمروز، شرق آنرا ولایت هلمند و کوهستان های غور، شمال آنرا ولایت هرات و قسماً غور و در غرب حدود آنرا سرحد ایران معین میکند ارتفاع ولایت فراه از سطح بحر 757 متر تخمین شده و بصورت یک منطقه گرم و کم باران ولی دارای دشت های وسیع و زمین ها حاصل خیز است. حصص مرکزی و جنوب غربی آن تابستان فوق العاده گرم دارد و زمستان آن خیلی خوب و مطبوع است. هوای این منطقه در مزه و شیرینی میوه جات آنقدر مؤثر است که نظیر آنرا در جاهای دیگر کمتر میتوان سراغ کرد.
خاک فراه برای احداث باغهای میوه بسیار مناسب می باشد. در میان میوه جات فراه از قبیل انار، انجیر، زردآلو، سیب و انگور آن از نوع لعل بی نهایت شیرین و خوشگوار است انگور لعل داراباد مشهور است. از جمله حبوبات مشهور آن گندم، جو، جواری و ماش می باشد که در این ولایت کشت می شود صنعت گلیم بافی و قالین بافی در اکثر خانواده های روستایی فراه رواج داشته و جز کارهای عادی و روزمره زندگی دهاتی آنان به شمار میروند. قالین بومدی قلعه کاه زیاد مشهور است رودخانه فراه از عمده ترین آبریزها است که آبش به هامون سابوری خالی می شود طولش از سر چشمه آن که سلسه سیاه کوه است تا مصبش «هامُن سیستان» 320 کیلو متر تخمین گردیده که از شمال شرق به جنوب غرب جریان دارد. فصل آبخیزی این دریا را ماه های اخیر زمستان و اوایل بهار تشکیل می دهد اما پس از گذشت موسم آبخیزی که غالباً از ماه حمل و ثور آغاز می شود در اکثر اوقات سال خشک وبی آب است. در منطقه بالا بلوک رود خانه های دیگری نیز مانند «مالوند» و «زرمردان» موجود می باشد که پس از مشروب ساختن علاقه گلستان و روستای زرمردان به رودخانه فراه میپیوندند.
همچنان رود دیگری بنام «سنگ فسان» در موازات فراه رود سراغ داده میشود که از کوه های «ناراهوک» سرچشمه گرفته و پس از مشروب نمودن علاقه ناراهوک و انشعاب نهرهای کوچک از آن بعضا آبهایش را تا هامون «پوزک» نیز می رساند دریای دیگری که از میان ولسوالی قلعه کاه گذشته و بعد از مشروب نمودن قسمتی از اراضی آن محل آبش را تا هامون سابوری میرساند همانا «هاروت رود» است. این رود که از سلسله ی سیاه کوه منبع میگیرد طول آن تا هامون 350 کیلومتر حساب شده و به سبب آنکه از وسط جیجه میگذرد باسم «دریای جیجه» و پس از عبور از منطقه مذکور در ناحیه «انار دره» بنام «دریای هاروت» یاد میگردد و این از جمله هشت رودخانه ای است که آب خود را به دریاچه هامون می ریزد.
در این جا لازم است از آبدات و مزارات مشهور فراه چون مزار سید محمد در قریه مزار، مزارشاه مبارک در قریه شاه مبارک مزار ابونصر فراهی در قریه رج، مزار شهدای کنسک در قریه کنسک و مزار سلطان امیر قریه نوده در ده کیلومتری غرب شهر فراه یاد آوری کرد. در قریه نوبهار خرابه های شهری موجود است که مردم آنرا به اسفندیار نسبت میدهد و از فروعات این خرابه ها قلعه های مشهور به پنج جفت گاو، چارماس، هفت سوراخ (آب سوراخ) برنگک و مساو موجود است. از آبدات دیگر فراه شهر کهنه فراه و کافر قلعه میباشد، شهر کهنه فراه عموماً از گل و بطرز مخصوص بنام گنبدی ویک منزله ساخته شده و دارای دیوارهای خیلی ضخیم بوده و خانه های آن مستحکم میباشد چنانچه قرنها از تعمیر این خانه ها میگذرد ولی در برابر همه تاثیرات جوی آنقدر مقاومت نموده که اکثراًسالم و قسماً قابل استفاده اند. از آثار بس حیرت آور و شگفت انگیز فراه ساختمان عظیمی است از کک و کهزاد معروف به کافر قلعه در دوازده کیلومتری جنوب و شرق شهر فراه موجوده بر فراز کوه بچه ایکه در سطح تقریباً هموار زمین از سنگ سیاه سخت تشکیل گردیده آباد شده است. شکل ظاهری این کوه بچه طوری است که قطر آن از سطح زمین به استقامت قله آن خورد شده میرود و در آخرین مرحله ارتفاعش که به شکل یک سنگلاخ عظیم اهرم مانند را نمایش میدهد بدوتیغه خورد و بزرگ از هم جدا شده که هر یک از تیغه ها قلعه های جداگانه اعمار گردیده اند. به عقیده مردم آنجا یکی از این دو قلعه منسوب به کک و دیگرش منسوب به دخترکک بوده که توسط پل متحرک بهم وصل میشده اند. ساختمانها در داخل قلعه بدون رواق ها و کمانها که از خشت پخته و چونه ساخته شده بقیه تماماً از سنگ اصلی کوه برنگ سیاه درست شده است. آنچه جالب توجه است همانا چاهی است که بر فراز کوه و در عرض راه قلعه در دل سنگ ها با آلات و ادوات روزگاران قدیم حفر گردیده اند. یکی از جاهای پرشکوه و جالب توجه کوه « بی بی چه باران» است که بر فراز یکی از ساغری های وسیع و مرتفع آن چک آبی وجود دارد که آب بارانهای زمستان و بهار در آن جمع شده و در تمام مدت تابستان و خزان بصورت ترشحات بسیار لطیف باران از آن ساغری فرو میچکد. از آنجائیکه صعود بر قله این کوه و ملاحظه دقیق این ساغری برای مردم آنجا کاری آسانی نیست لذا ریزش مداوم این قطرات باران برای اکثریت مردم شکل معمای مقدسی را بخود گرفته است. بارندک محل دیگری در نزدیکی قریه تخت و کمی بالاتر از پل کهنه فراه رود در مسیر آبهای رود خانه فراه میباشد باراندک برای مردم فراه بهترین جایی برای صید کردن ماهی ها بوده و آبشار آن برای هرکس قابل دیدن میباشد. که بلندی آن از زمین ده متر است در کنار دریای فراه قرار دارد و یک محل دیدنی است. مرکز فعلی فراه متشکل از دو قسمت بنام یزدی و پشتو میباشد که در شمال و جنوب بازار واقع شده ظاهراً یزدی و پشتو منسوب به دو شخص معروف و متنفذ زمان های پیشین فراه بوده که نباید تاریخ آن از زمان صفویان ایران بیشتر بوده باشد. پس از آنکه شهر کهنه فراه در اثر خرابکاریهای نادر افشار متروک شده یکی از این دو شخصیت معروف محلی متخلص به یزدی (منسوب به یزد ایران) در اینجا قلعه ای برای سکونت خود بنا کرده که بعداً بنام او معروف گشته است. و بالمقابل شخصیت دیگری از رجال فراه متخلص به «پشتون» منسوب به طایفه پشتونها برای خود و اقوام خویش قلعه بنا کرده که بعدها بنام او مشهور گشته که امروز از آن بنام بشتو یاد میشود. از کتاب سیستان جلد دوم .
معلومات مختصر در باره ولایت فراه
1. مساحت،حدود اربعه، موقعیت، ارتفاع و آب و هوا:
فراه با مساحت 47788 کیلومتر مربع سرزمینی است که در گوشه جنوبغربی افغانستان و در پهلوی سرحد کشور ایران قرار گرفته و طول البلد 62-11 درجه شرقی و عرض البلد 32- 22 درجه شمالی از آن میگذرد.
حدود آنرا از شمال هرات، ازشمال شرق غور، از جنوب نیمروز، از جنوب شرق هلمند واز طرف غرب سرحد ایران تشکیل میدهد.
ارتفاع آن از سطح بحر 757 متر تخمین گردیده ، اقلیم آن نیمه صحرایی بوده تابستان آن فوق العاده گرم و زمستان کم باران دارد.
درجه حرارت آن متغیر است. در تابستان« 45» درجه و درزمستان تا « 5- » درجه سانتی گراد تنزیل میابد.
2. وجه تسمّیه:
درباره وجه تسمیه آن اختلاف است. از تحقیقاتی که درین زمینه بعمل آمده بر میاید که قدیمترین منبعی که در آن ازین سرزمین یاد شده کتاب اوستاست که در حدود 2500 سال ق.م . تدوین یافته است و در آن کلمه ای بصورت « فراداتا» به رودخانه ای اطلاق گردیده که از میان آن میگذرد و ما آنرا فراه رود مینامیم.
عده ای کلمه فراه را با کلمات فرّ و فرّخ همریشه دانسته اند که شکوه و جلال را معنی میدهد، ولی احمد علی کهزاد مورخ فقید افغانستان در صفحه 128 مجله آریانا مینویسد که فراداتا نام اوستایی فراه رود مرکب از دو حصه (فرا- و - داتا) است که اولی فرّ و شکوه و دومی داد وعدل را معنی دارد و بصورت ترکیب معنی مجازی یا اصطلاحی آن اشاره به آبادی وسرسبزی است که در اثر این رودخانه نصیب این منطقه گردیده است.
ابراهیم پورداود دانشمند ایرانی که برکتاب اوستا شرح نوشته است مینویسد:
« فراداتا اسم وادی است که امروز به فراه رود معروفست و اسم شهر فراه نیز ماخوذ از نام این رود خانه است. »
شهر فراه درطول تاریخش در جاهای مختلف و به اشکال مختلف بنا گردیده است.
در قرن چهارم هجری دارای شصت دهکده بوده است چنانچه ابن حوقل جغرافی نویس عرب در اواسط این قرن مینویسد شهر فراه در جلگه پهناوری واقع شده خانه هایش از گل است و شصت دهکده دارد ، صاحب باغستان و کشتزارهای فراوان است و از آنجا میوه فراوان و مخصوصا خرما بدست می آید.
درحدود هشتصد سال پیش ، یاقوت حموی درکتاب معروف خود معجم البلدان از فراه اینطور یاد کرده است: فره شهری است بزرگ در نواحی زرنج و روستاهایش به شصت دهکده میرسد.
فریه سیاح قرن 19 که در سال 1848 میلادی از فراه دیدن نموده خرابه های جنوب رودخانه را در دره ای که از سه قسمت میان کوه واقع شده قدیمیترین شهر فراه میداند اما بنظر او این شهر مدتها قبل از اسکندر بنا شده است.
برخی عقیده دارند که قدیمترین شهر فراه همان شهر کهنه پشت رود است که امروز از آن چز تپه و یک خندق چیزی باقی نمانده است.
عده ای نیز قدیمترین شهر و مرکز ولایت را شهرکهنه معروف به شهر فریدون میدانند. این شهر که تاکنون نیز برج و بارو های شکسته و نیمه فروریخته اش میتواند انسان را محو شکوه و جلال روزگاران گذشته اش نماید در متون عهد تیموری و صفوی بنام قلعه داوری یاد شده و عده ای معتقدند که این شهر در عصر فریدون و بامر فریدون پادشاه پیشدادی آریانای باستان بنا گردیده و همانطورکه گفته شد آنرا بنام شهر فریدون یاد میکنند و نام فراه را نیز ماخوذ از نام فریدون میدانند.
3. آثار باستانی و ساحات تفریحی:
در شهر فراه آثار باستانی و تاریخی وجود دارد که از دیدن برخی از آنها، به انسان شگفتی و حیرت دست میدهدکه از جمله میتوان به ساختمان عظیم کافر قلعه منسوب به کک کهزاد که بر کمر کوه احداث گردیده است اشاره کرد.
این بنای بزرگ تاریخ با قدامت دوهزارساله، در15 کیلومتری جنوبشرق شهر فراه در بلندی کوه به دو عمارت با شکوه و حصارهای محکم ساخته شده است.
در تاریخچه کافر قلعه ذکر است که این قلعه، به روایات شاهنامه فردوسی از بزرگترین آبده های سیستان زمین بوده است.
در تاریخچه این بنای بزگ باستانی آمده است که در قسمت بالایی این قلعه، با عمارت زیبا و تخت سلطنتی مزین است که زندگی اشخاص مرفه همان زمان را نشان میدهد و آنرا به پهلوان سرزمین فراداتا(فراه) ککِ کُهزاد مربوط میدانند.
اما حالا این قلعه حیرت انگیز با قدامت دو هزارسال در حال فروپاشی است.
شهر فراه با آنکه تفریحگاه های زیادی ندارد با آنهم باغ پل، باغ کافی و باغ نو از بهترین نقاط تفریحی آن بشمار میرود که مردم روزمره و در تعطیلات هفتگی شان از آن ها استفاده میکنند.
4. برجستگی ها، نقاط هموار و رودخانه ها:
کوه خاکسفید، کوه مالمند و سیاه کوه بعنوان عمده ترین برجستگی های فراه و ریگستان تگ، دشت بابوس و دشت بکواه بحیث ساحات هموار و صحرایی آن شناخته شده است. دریای فراه رود، رود خسپاس، رود اناردره و هاروت رود از منابعی است که سرسبزی و شادابی این ولایت را مربوط به آنها دانسته اند.
شهر کنونی فراه از نظر وسعت با توجه به ساحه وسیعی که این ولایت در نقشه کشور اشغال نموده خیلی کوچک و محدود است و بیشتر مردم آن زندگی روستایی دارند.
5. تقسیمات اداری:
ولایت فراه در تقسیمات اداری کشور به ده ولسوالی تقسیم گردیده است که هریک آن قرار ذیل است:
1. ولسوالی اناردره
2. ولسوالی بکواه
3. ولسوالی پشت رود
4. ولسوالی پشت کوه
5. ولسوالی شیب کوه
6. ولسوالی جوین
7. ولسوالی خاکسفید
8. ولسوالی بالابلوک
9. ولسوالی گلستان
10. ولسوالی پرچمن
نقاط دیدنی ولایت فراه نیز به شرح زیر است:
شهر کهنه فراه ، شهر اسفندیار ، کافرقلعه، بارندک ، قلعه پنج جفت گاو ، قلعه چارماس ، قلعه هفت سوراخ برنگک، قلعه مساو ، مزار سید محمد ، مزار شاه مبارک ، مزار ابونصر فراهی ، مزار شهدای کنسک ، مزار سلطان امیر
لیسه ابونصر فراهی
ابونصر فراهی بزرگ اما ناشناخته
اگرکسی گشتی در شهر فراه زده باشد و به تابلوهای این شهرتوجه کرده باشد، بخوبی میداند که از لیسه گرفته تا شرکت های ترانسپورتی وبندرتجارتی و مرکز فرهنگی و... به نام زیبای شیخ ابونصر فراهی مسمی گشته است و این خود بیانگرآن است که او جایگاهی بس رفیع درقلوب همشهریانش دارد.
آرامگاه شیخ در قریه رج، زیارتگاه خاص وعام است. و روزانه دهها زایر با حضورشان در مقبره اش به این شیخ بزرگ ادای احترام می گذارند.
نام کوچک ابونصر به درستی معلوم نیست. بعضی محمد، بعضی محمود و حتی بعضی مسعود نوشته اند. همگان در کنیه او « ابونصر» اتفاق نظر دارند و لقبش را هم بدرالدین گفته اند. کنیه پدرش هم ابوبکرذکرشده است. تاریخ تولدش به درستی معلوم نیست اما تاریخ سیستان او را معاصر یمین الدوله بهرام شاه بن حرب ( متوفی 618 ) می داند. و حتی شعری را به او نسبت می دهند که درمدح بهرام شاه سروده است و بعضی هم این شعر را از آن امام شرف الدین محمد دانشمند فراهی می دانند.
مقام علمی شیخ ابونصر فراهی
هرچند از کیف و کان زندگی شیخ اطلاعات جامعی در دست نیست، اما از قراین چنین برمی آید که او از مقام والایی در علم و معرفت و ادب و فقه برخوردار بوده است.
ابونصر فراهی فقیهی بلند مرتبه بوده منظومه ای بنام « لمعة النور» در فقه دارد و منظوم? دیگری بنام « ذات العقدین » بدو منسوب است.
اما شهرت علمی او بیشترمدیون اثر معروفش « نصاب الصبیان » است ، که در نوع خود اثری گران سنگ و ذی قیمت است .
در حقیقت ابونصر فراهی اولین کسی است که توانسته فرهنگ دوسویه عربی ـ دری را تألیف نماید. و مهمتر از همه این که او توانسته با طبع وقادش آثارش را در قالب نظم که حفظ آن برای دانش آموزان آسانتر است در بیاورد.
دوصد بیتی که او درنصاب الصبیان گرد آورده از جمله ابیاتی است که قرنها د رمکاتب مدارس افغانستان و کشورهای همجواربه عنوان کتاب درسی استفاده میشده وحتی هم اکنون هم د رحوزه ها ی ایران و افغانستان تدریس می شود.
از این اثر مشهور نسخه هایی درکتابخانه ملی ایران به شماره (474) موجود است. علاوه برآن نسخ دیگری به نامهای دیگری چون نسخه کتابخانه نخجوانی تبریر، فهرست حجیات موصل، نسخه ی کتابخانه ی دهخدا، نسخه ی کتابخانه ی سید حیسن شهشهانی در تهران ، نسخه مربوط دکتر اقبال و... فعلاً موجود است.
نصاب الصبیان بارها در کشورهای افغانستان، ایران، هندوستان، عثمانی و حتی ترکستان شرقی چاپ شده است.
به تقلید از این کتاب نصاب های فراوانی نوشته شده که ذکرشان مجالی دیگر می طلبد.
اما این کتاب توسط دانشمندان زیادی شرح شده است .
شرح « ریاض الفتیان» ابن حسام در نیمه ی نخست سده هشتم ، شرح « رافع النصاب» از احمد بن الفقیه (818) ، « کنزالفنون» از یک دانشمند در هند در سده یازدهم از جمله دهها شروح و تعلیقاتی است که بر این اثر گرانبها نگاشته شده است.
عناب فراه
فراه (پژواک، 5 عقرب91): باغهاى "عُناب"، به عنوان یکی از مهمترین محصولات درفراه و میوه عیدى گسترش یافته و امسال از درک این میوه لذیذ، بیش از 36 میلیون افغانى به دست آمده است.
این میوه لذیذ؛ که هم در قطار میوه هاى تر و هم خشک قرار دارد، علاوه به میوه، شفای دهها درد و مرض است .
مردم فراه، از عناب به حیث میوه پسندیده و سنتى استفاده میکنند و کمتر خانه یى در روزهاى عید، سراغ میشود که در سفره آن عناب وجود نداشته باشد.
عُناب در مناطق گرمسیر رشد کرده و به آب کم ضرورت دارد و در شمال افریقا، جنوب اروپا و سواحل مدیترانه نیز می روید و عناب فراه به کشور هاى همسایه نیز صادر میشود.
ولایت فراه، با داشتن سالانه 100-150 ملی متر بارنده گی و 44 درجه سانتی گراد حرارت در تابستان، از جمله مناطق خشک و گرم و یگانه منطقه مناسب برای این میوه مرغوب در سطح کشور، محسوب میشود.
در فراه، اکثر قریه هایی که باغ دارند، درختان عُناب را در کناره های دیوار باغ غرس می کنند، به خاطریکه درختان عناب خاردار بوده و علاوه به اینکه حاصل می دهد، محافظ باغ هم شمرده میشود.
بصورت اختصاصی باغهاى این میوه، اکثراً در ولسوالی های اناردره، پشتکوه قلعه کاه، پشترود، گلستان و مرکز فراه به طور گسترده سبز می گردد؛ اما عناب قریه های اور، رَج، روکن و سور، مشهور می باشند.
تعداد زیادى از باغداران، مصروف پرورش این میوه هستند و سالانه با زحمت کشی کمتری، عاید خوبی را نصیب میشوند.
براساس معلومات مسوولین زراعت فراه؛ ساحات تحت کشت باغهای عُناب، هر سال افزایش می یابد.
محمد جعفر "کاظمی" آمر امور زراعتى ریاست زراعت فراه میگوید که تا سال گذشته، ساحه تحت کشت باغهای این میوه 800 هکتار بود، و تنها در یکسال اخیر 16هکتار ساحات باغهای عناب، در این ولایت افزایش یافته است.
وى تولیدات سالانه این میوه را در یک هکتار "پنج جریب" بطور اوسط، 450 کیلوگرام خوانده، به آژانس خبری پژواک گفت: "عناب در فراه حاصل خوب می دهد و به قیمت مناسب نیز به فروش می رسد. باغدارانی که مصروف تربیه این باغها هستند، سود خوب به دست می آورند."
اکنون، یک کیلو عناب در فراه؛ به علت آفت زراعتى، یکصد افغانى به فروش میرسد که با این محاسبه، امسال به طور اوسط اضافه از 367 تن عناب به ارزش بیش از 36 میلیون افغانى به دست آمده است؛ حال آنکه سال گذشته، یک کیلو عناب 150 تا 200 افغانى فروخته میشد.
آمر امور زراعتی فراه علاوه کرد که تربیه درختان این میو? باارزش، کار آسان است و در هر نقطه فراه خوب می روید و از همین رو، همه ساله تعداد بیشتر دهاقین، به احداث باغهای این میوه می پردازند.
باغداران، از حاصلات خود خرسند بوده؛ اما آفت در باغ ها را باعث کاهش قیمت این میوه میدانند.
عبدالبصیر 60 ساله میگوید که شش سال قبل، دو باغ بزرگ عناب را با کمیت چهار هزار درخت، در ساحه شش جریب زمین، در قریه کاریز سلطان مرکز فراه، احداث نموده و همراه با چهار پسرش مصروف باغدارى است.
وى که تجربه خوبی در تربیه باغهای عناب دارد، مى افزاید که امسال چهار تُن (چهار هزار کیلو) عناب حاصل گرفته و هر کیلو را یکصد افغانی به فروش رسانده و در کُل پنجصد هزار افغانی سود کرده است.
اما وی متأثر است که به دلیل عدم همکاری دولت و موسسات، امسال اکثر حاصلات او و دیگر باغداران، دچار آفت زراعتى شده و از همین جهت، یک کیلو عناب را که سال گذشته 200 افغانى بود، امسال به نصف قیمت فروخته و عاید کمتری داشته اند.
بهرحال، این باغدار از انتخابش راضی است؛ چون به نظر وی علاوه براینکه حاصل حلال است، مصرف و زحمت کمی می خواهد و سود خوبی هم دارد و این میوه لذیذ، علاوه بر ولایات دیگر، به پاکستان و ایران نیز صادر میگردد.
عبدالشکور 41 ساله باشنده قریه رَج مرکز فراه نیز میگوید که یک درخت عناب می تواند سالانه به طور اوسط 2- 4 کیلو عناب خشک شده حاصل بدهد؛ اما امسال به علت آفت زدگی، حاصلات درختان عناب او به حد اکثر یک کیلو رسید و اکثرشان قبل از دوره پُخته شده ریختند و مقدار دیگری که حاصل شد نیز کرم زده گی دارند.
وی مى افزاید: "نمیدانم مشکل در کجاست، چند بار به ریاست زراعت مراجعه کدم؛ اما آنها برایم کمکی کده نتانستن."
آمر امور زراعتی فراه نیز میگوید: "ما تا به حال نتوانسته ایم تشخیص کنیم که عامل آفت زدگی (کرم زده گی) عناب در چیست؟ از همین خاطر هم، نتوانسته ایم از این امراض جلوگیری کنیم."
اما وى افزود که آنها سال گذشته جهت گسترش باغهای عناب، 50 باغ را در ولسوالی پشتکوه، قلعه کاه و 50 باغ دیگر را در مربوطات مرکز فراه، بطور رایگان برای دهاقین احداث نموده اند.
همچنان شاه محمد مدیر ترویج ریاست زراعت فراه می گوید که عموماً تاجران عناب، در آغاز سال که هنوز درختان آن، تازه شکوفه می دهد، به فراه می آیند و در قریه هایی که عناب دارند، کمیشن کارها را پول می دهند که باغها را در انحصار خود بگیرند و بعد، با همان نرخ حاصل برداری شده، به بیرون صادر می شود.
به گفت? وى، عموماً قیمت یک کیلو گرام عناب اعلی و چیده شده در شهر فراه، به 300 افغانی می رسد؛ اما تاجران آن را فی کیلو 150 الی 200 افغانی خریداری می کنند . در صورتى که باغداران آنرا مستقیم به تاجران بفروشند،عاید بیشترى خواهند کرد.
مردم فراه که عناب را «اناپ» می گویند، به شفا بخشی میوه آن باورهای بسیار دارند و حکمت های عجیبی برایش قایل اند.
از این میوه، براى رفع قبضیت استفاده می کنند و از چوب محکم آن، گاه برای ساختن دروازه سود می برند.
تحقیقات طب گیاهی نشان می دهد که عناب، دارای پنج درصد پروتین، چهار درصد قند و ویتامین C و نمک بوده و میوه خوبى براى نرم کننده سینه و معده شمرده میشود و ادرارآور است.
پوست جوشانده آن ضد اسهال، آرام کننده، رفع بیخوابی، صاف کننده خون، ضد سرفه، برطرف کننده نفس تنگی و رفع صدا گرفتگى و گرد ریشه خشک شده آن، برای التیام زخم های کهنه، رفع کننده خستگی شدید و رشد دهنده موی سر پنداشته میشود.
عناب، تقویت کننده دستگاه هاضمه و تقویت حافظه بوده و در صورتی که آب عناب با کاهو خورده شود، برای تداوى سرطان مفید است.
عناب از جمله نباتاتى است که به جرئت میتوان آنرا مروارید سرخ نامید.
در زمستان، بسیاری از ساکنان دهات، با پر کردن جیب در جریان کار از عناب استفاده میکنند؛ چون با انرژی است، لذا علاوه به گرم کردن، انرژی زودرس آن، باعث تقویت عضلات می گردد.
عموماً عناب فراه به عنوان تحفه «سوغات» به ولایات دیگر فرستاده می شود و هر کسى که از ولایات دیگر به فراه مى آید، دوستان و آشنایان فرمایش آوردن عناب را می دهند،
چنانچه زعفران را تحفه هرات می گویند، می توان عناب را تحفه فراه نامید. میوه اى که از قرن ها شناخته شده و شاعران عموماً لب را به آن تشبیه کرده اند.
مشاعره سالانه شاعران فراهی، نیزبه نام "عناب گل" مشهور است.
گل عناب
کلمات کلیدی: