سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دانش

نقد دموکراسی و جنبش سیاسی چپ در افغانستان

علی نیک روش

 " غم این خفتهء چند،

 خواب در چشم ترم می شکند."

 نیما

از آغاز جنبش مشروطیت تا امروز  یک قرن کامل سپری می شود و از مجوز رسمی و قانونی

مشروطیت سلطنتی، نظام دموکراسی و پیدایش  جنبش متشکل  سیاسی چپ  بیش از چهار دهه

می گذرد. مطالعهء سیر تاریخی این پدیده ها و نگاه  نقادانه به آن، بحث های گسترده ومبسوطی

را می طلبد. بنابرتوصیهء دوستان فرزانه، احمد حسین مبلغ  و دهقان زهما، تصمیم بر آن گرفته

شد تا هر بخش از این نوشتار، به گونهء مستقل تدوین و به مثابهء گفتار جداگانه یی ارائه گردد.

 نوشتهء حاضر در حد یک بحث مستقل تا پایان جنبش مشروطیت اول را در بر می گیرد و مقالهء

 بعدی به مراحل دوم و سوم مشروطه خواهی اختصاص می یابد. پس از بررسی مختصر دوره

 های مختلف مشروطیت، به سراغ مطالب اصلی (دموکراسی و جنبش چپ) خواهیم رفت.  

نقد و بررسی دموکراسی و زمینه های تحقق نسبی آن در جامعهء افغانستان، هر پژوهشگری را بر آن وا می دارد تا پس منظر تاریخی دموکراسی را که به سالهای دهه 40 تا اوایل دههء  50 مصادف می شود، خواهی نخواهی به بحث بکشاند.  در همین دهه است که جنبش سیاسی چپ افغانستان نیز در راستای تشکل سیاسی پا به عرصهء وجود می گذارد و از نگاه  ذهنی- نه خاستگاه مادی و عینی اجتماعی – از مرحلهء مشروطیت لیبرال سلطنتی فراتر می رود. البته گرایش های اندک به اندیشه های چپ در دههء ??، آنهم از دورهء سوم جنبش مشروطه خواهی بدینسو، به مشاهده می رسند که بعد از تار و مار شدن مشروطه خواهان توسط دربار ظاهر شاه، راهی سوای مشروطیت می پیمایند.

و اما در بارهء پیشینهء روند آزادی خواهی و دموکراسی، نخستین رگه ها و جوانه هایی از آرزو های دموکراتیک را، در صور ابتدایی آن، می توان در جنبش مشروطیت اول در زمان سلطنت امیر حبیب اله (19??تا ?9?9م) سراغ نمود که میر غلام محمد غبار گامی فراتر می رود و از آن به عنوان " نهضت دموکراسی" (?)  توصیف می نماید.

نخستین جنبش مشروطه خواهی

شناخت دقیق جامعه و مطالعهء شرایط مشخص اجتماعی، نیازمند بررسی قواعد درهم تنیده و مسلط بر جامعه و اثر گذاری روابط متقابل پدیده های اجتماعی بر یکدیگر است که به کشف اسرار ناپیدای زنده گی انسان و فعالیت های اجتماعی می انجامد. این شیوهء تحلیل در علوم اجتماعی بر مبنای معیار های علمی، در واقع از دست آورد های  "انقلاب های علمی و فکری" دوران رنسانس در اروپا است. "رنسانس مدرن" که از پایان قرن  پانزدهم تا قرن هفدهم ادامه یافت، از بطن و متن روابط آمادهء اجتماعی، نوابغ و فیلسوفان بی شمار را در زمینه های علوم اجتماعی و طبیعی به جهان عرضه نمود و همپای رشد صنعتی، دست آوردهای عظیم فرهنگی و اجتماعی مدرن و نوینی را به سود انسان و جامعه به ارمغان آورد.

در زمینهء سیاسی این دست آورد ها، جنبش "اصلاح دینی" راه را در جهت جدایی دین از سیاست گشود؛ نظریات جدید فلسفی پایه های گسترش نیرومند اندیشه های آزادی خواهانه لیبرال را پی ریزی نمود و شرایط ایجاد دولت های مدرن را در راستای دموکراسی، سمت و سو بخشید. مشروطیت نیز به مثابهء یکی از ارکان "اندیشهء لیبرالی آزاد"، در بر انداختن مطلقیت  قدرت سلطنت و نظام های اولیگارشی حاکم عرض اندام نمود. اقشار مختلف اجتماعی به شمول شاهزاده گان و اشراف و در محور آن ها بورژوازی صنعتی نوخاسته، در مقابله با قدرت کلیسا و استبداد مطلقه به حمایت از مشروطیت برخاستند.

مشروطیت در افغانستان زمانی به جنبش و حرکت در می آید که از لحاظ زمانی مصادف است با آغاز قرن بیستم، و در اروپا جنبش مشروطیت در سیر تکاملیش در عرصه های مختلف سیاسی، اقتصادی و فرهنگی، راهی را به درازای بیش از چهار صد سال پیموده است و نه تنها دورهء رنسانس، بلکه  انقلابات  صنعتی و سیاسی انگلیس و فرانسه را هم پشت سر گذاشته است. رشد سیاسی در اروپا وارد مرحلهء جدیدی گردیده و بورژوازی صنعتی لیبرال که شاهرگ های اقتصادی و سیاسی را در پروسهء حاکمیت منحصرأ عهده دار شده است، از سوی فیلسوفان و جامعه شناسان، آماج انتقاد های شدید قرار گرفته و دولت های سرمایه داری با خیزش ها و جنبش های اعتراضی کارگری روبرو شده اند. آنگونه که کارل مارکس انتظار داشت، انقلابات کارگری در حال وقوع بودند.

اما در افغانستان اوضاع و احواله به گونهء دیگر بود. از رنسانس، از پیشرفت علمی و فرهنگی و از نهاد های بورژوازی  صنعتی نشانه یی وجود نداشت. در مقایسه با اوضاع قرون وسطایی اروپا، که به سده های  قبل از رنسانس بر می گردد، می توان گفت که افغانستان، از آن هم فرسنگ ها عقب مانده بود.

ادامهء بحث دربارهء مشروطیت را که پدیدهء بورژوایی است و چنان که برخی از مؤرخان کشور ما آورده اند که نماینده گان بورژوازی در آن سهم داشته اند و نیز نهضت مشروطیت و دموکراسی را که از اروپا به جامعهء افغانستان انتقال یافته است، در صفحات بعدی دنبال خواهیم کرد*.  اکنون می پردازیم به مرور کوتاهی به شرایط اجتماعی که در آن جنبش مشروطیت پا به عرصهء وجود گذاشت.

افغانستان نزدیک به سه قرن اخیر، به صورت متداوم عرصهء خانه جنگی ها و رقابت های خونین میان اعضای خانواده های امیران و شاهان بوده است. این جریان ها و حوادث پیامد های بسیار تلخ ودردناکی را در زنده گی اجتماعی و مسیر سیاسی تاریخ کشور به دنبال داشته است. نخست زمینه های مساعدی را برای وابستگی  حاکمان کشور به استعمار و دول خارجی فراهم کرده و دو دیگر جامعه حتا از روند تدریجی تکامل اجتماعی باز مانده است. واقیعت این


* پژوهشگر جوان و فر هیختهء کشور ما، احمد حسین مبلغ، در شمارهء نخستین "نقد و جامعه" در مورد رشد بورژوازی در افغانستان "طرح نو" و بحث انگیزی را در افگنده و نگرش جزمی و دگماتیک سنتی در تاریخ نویسی را به گونهء دقیق و علمی مورد نقد قرار داده است.


موضوع در تاریخ افغانستان تا آنجا به صورت آشکار و انکار ناپذیر تکرار شده که مؤرخان رسمی کشور چون عبدالحی حبیبی نیز ناگزیر از اعتراف بدانند که " مردم زحمت دیدهء افغانستان غیر از جنگ و مقاومت با لشکریان متهاجم شرق و غرب، به خانه جنگی شهزادگان داخلی نیز مصاب بودند.". (2)

صباح الدین کشککی که از نزدیکان دربار ظاهرشاه و از رجال مهم دولتی عهد وی بوده است، می نویسد که " منازعه میان اعضای خاندان شاهی، دلیل عمدهء دیگری بود برای پسمانی کشور.".  (?)

اما امیر حبیب اله در شرایط آرام و " بدون خونریزی" (?) تاج و تخت را تصاحب نمود. برای مطالعهء دقیق تر اوضاع اجتماعی، سیاسی و اقتصادی افغانستان در زمان امارت حبیب اله ضرورت می افتد سری به گذشته بزنیم و نگاه مختصری به احوال و شرایط کشور در دورهء زمامداری پدرش امیر عبدالرحمن خان بیفگنیم.

شرایط انتقال قدرت بدانجهت آرام بود که عبدالرحمن خان تمام قیام ها و شورش ها را که از سوی اقوام در مناطق مختلف بر پا شده بودند، به شدت و با بی رحمی تمام سرکوب نمود و در این راه تا آنجا پیش رفت که از ریختن خون هزاران نفر و تاراج ملک و منال شان دریغ نورزید. قساوت و خونریزی امیر و کشتن مخالفان و مردم بی گناه، دراین دوره  به حدی زیاد است که نظیر آن در تاریخ سده های اخیر در کشور دیده نشده است. امداد پولی و اسلحه یی که توسط انگلیس به دسترس امیر قرار داده می شد، اورا درین راه کمک فراوان کرد. بریتانیا امداد نظامی خویش را از آن جهت ضروری می پنداشت که امیر به وسیلهء آن علاوه بر مخالفان خودش، هر گونه نهضت و قیام ضد انگلیسی را نیز می توانست خاموش و تار و مار نماید.

گرچه برخی از مؤرخان  و نویسنده گان، امیر را در آوردن "امنیت و وحدت" کشور می ستایند، ولی امنیت حاصله برخاسته از متن جامعه نبود و نه هم روابط اجتماعی برای ایجاد آن مساعد بود. این امنیت نتیجهء کار برد خشن ترین چهرهء اجبار، ستم و ظلم حاکمیت قبیله یی بود که بوسیلهء اعدام، به زندان انداختن، شکنجه و تبعید از کشور و ضبط دارایی و ملکیت مخالفان پدید آمده بود. چنین امنیتی را می توان استیلای فضای ترس و خفقان بر جامعه دانست که به هیچوجه از حاکمیت قانون و حمایت جامعه از آن ناشی نگردیده بود و نیز زمینهء بروز کمترین اعتراض را در نفس خود نمی پذیرفت.

لودویک آدمک Ludwig W. Adamec   پایه و ارکان سیاست امیر عبدالرحمن خان را چنین ارزیابی می کند:

"?– تبارز و ثبات استقلال ملی

 ?– اصرار بر اصالت تجرید

?– تشویق و پیشرفت موازنهء قدرت" (?)

موضوع " استقلال ملی" با پذیرفتن این امر که افغانستان به حیث "تحت الحمایهء هند بریتانوی" باقی بماند، معنی دیگری می یابد؛ زیراهدف امیر عبدالرحمن خان از "استقلال ملی"، استقلال خودش در امور داخلی بود. در نامهء لیپل گریفین Lepel Griffin کارمند بزرگ سیاسی برتانیه به امیر عبدالرحمن خان، چنین می خوانیم: "... حضرت والای شما، روابط خارجی با هیچ قوای خارجی به استثنای برتانیه داشته نمی باشد. اگر کدام قوای خارجی سعی نماید در امور افغانستان مداخله کند، درآنصورت حکومت برتانیه آماده خواهد بود دست کمک به سوی شما دراز کند... آنهم به شرطی که حضرت والا، بدون فرو گذاشت توصیهء حکومت برتانیه را در موضوع روابط خارجی خویش دنبال نماید." امیر عبدالرحمن خان شرایط برتانیه را می پذیرد و حکومت برتانیه  ابتدا دوازده لک روپیه مستمری امیر را می پردازد و برای رفع اختلاف و اعتراض امیر شش لک روپیهء دیگر نیز بر مستمری امیر می افزاید. (?)

این موافقهء امیر که در ازای مستقل بودنش در امور داخلی که همان ادامهء سیاست تباه کن و ویرانگر کشتار و تاراج مردم بود، استقلال افغانستان را چون اسلافش یکبار دیگر قربانی کرد تا توسن مطلق العنانی اش به کمک های مالی و نظامی انگلیس بیشتر جولان نماید. (?) امیر با این موافقهء خویش نه تنها موضوع تبارز و ثبات استقلال ملی را که آدمک از آن یاد می نماید، منتفی می سازد، بلکه امر " تشویق و پیشرفت موازنهء قدرت" را نیز فاقد معنی و مفهوم می نماید.

آنچه را که آدمک واقعبینانه مطرح می کند، " اصرار بر اصالت تجرید" افغانستان از جانب امیر است. زیرا موافقتنامهء وی با گریفین، افغانستان را از ایران و روسیه تجرید کرده و تنها دست بریتانیا را درآن باز گذاشت. یگانه آرزوی امیر آن بود که کمک انگلیس را در امداد اسلحه به افغانستان جلب نماید و علاوه بر آن از امداد پولی بریتانیا و عواید مملکت اسلحه خریداری کند تا با داشتن اسلحهء کافی بقای خودش را تضمین نماید. (?)

با وجودیکه لارد دوفرین  Lord Dufferin نمایندهء انگلیس احداث خط آهن را از قندهار تا هرات به امیر پیشنهاد نمود، امیر در برابر این موضوع هیعنی تمدید خط آهن و حتا ایجاد خطوط تلگراف به شدت مخالفت کرد. امیر حتا آن عده از افغان هایی را که آرزوی استفاده از خط آهن و سیستم تلگراف را در سر داشتند، به مرگ تهدید نمود.  (?)

تداوم این سیاست امیر موجب تضعیف روابط تجارتی و قطع مناسبات با دنیای خارج گردید. " یکی از نتایج منفی این سیاست درازمدتی بود که افغانستان به آن گرفتار شده و در اثر آن در بخش های اقتصادی و فرهنگی از کشور های مجاور و هم منطقهء خود عقب بماند. علاوه بر پامال شدن حق استقلال یک ملت آزادی خواه، چند دههء دیگر در کار بود تا افغانستان بتواند خود را از تجرید سیاسی و غفلت زده گی ناشی از آن رهایی بخشیده با به دست آوردن استقلال کامل در دورهء پادشاهی امان اله شاه، مناسبات عادی و سودمند را با جهان خارج دوباره برقرار سازد." (??)

اوضاع "آرامی"  که از آن به ایجاز تمام سخن زده شد، به امیر حبیب اله میراث ماند؛ میراثی که در آن افراد جامعه چون اجساد متحرک و اشباح خاموشی بودند که صدا در گلو هایشان خفه شده بود. زیرا که " منافع شخصی امیر راهنمای مملکت بود و در نظر وی منافع شخصی خودش و منافع ملی در یک کفهء ترازو قرار داشت." (??)  

امیرحبیب اله بعد از رسیدن به قدرت، کلیهء سرداران محمد زایی و مخالفان را که از طرف پدرش به خارج تبعید شده بودند، دوباره اجازهء عودت به وطن داد. غبار به نقل قول از محمود طرزی در سراج الاخبار می نویسد که امیر به تمام افراد ذکور و اناث محمد زایی ها معاش مقرر نمود. چنانکه "هیچ کس را به دیگری محتاج نگذاشتند. همهء افراد یک عایله را جدا جدا تنخواه دادند که پسر به پدر، برادر به برادر و دختر به مادر محتاج"  نبودند.   (??)

همان اوضاع سیاسی خفقان آلود، اعدام و کشتار بی محاکمهء مخالفان، سیستم مالیاتی بسیار ظالمانه و کمر شکن، جور و ستم حکام، ضبط و تاراج اموال و دارایی مردم، نبود مصؤنیت زنده گی شخصی، اینها همه مشخصات یک جامعهء سرکوب شده و محروم از هر گونه مزایای دانش و فرهنگ، و همچنان فقدان استقلال بود، که با برخی از تغییرات جزیی ادامه یافت. یکی ازجهات منفی دیگری که به حاکمیت امیر افزوده شد، رو آوردن افراطی امیرحبیب اله به عیاشی و فحشا است. تشکیل حرمسرای بزرگی از زنان زیبا روی اقوام مختلف کشور، به تشکیلات دربار اضافه شد. دیگر امیر فرصت رسیده گی به کار های مملکت را نداشت. مصارف دربار پر تجمل، بساط عیش و خوش گذرانی های امیر علاوه بر معاش  و حقوق مستمری که به افراد قوم محمد زایی تعیین شده بود، همه و همه به دوش مردم فقیر و دهقانان مظلوم و ستم دیدهء جامعه قرار گرفت.

درآمد اصلی دولت از مالیهء اراضی، مواشی، دارایی و امتعه تجارتی بدست می آمد. تاریخ از فساد بی حد و حساب ادارهء دولت حکایت می کرد. رشوه و ظلم و تعدی بر حقوق مردم از طرف کارگزاران حکومت از مرز انصاف و داد فرسنگ ها فاصله می گرفت. غبار با مراجعه به سراج الاخبار از قول محمود طرزی حکایت می کند که وقتی حکام از سوی شاه به ولایات گماشته می شوند، از "مفلسی" مصارف سفر شان را تا ولایات مورد نظر با قرض تدارک می نمایند، مگر به مجردی که در آنجا می رسند "صاحب کمند های اسپ، رمه های مواشی، گله های شتر، قطار های نقدی و خزانه های جنسی" می شوند. "در آن وقت معمول بود که نایب الحکومه ها یک قسمت از دارایی به دست آوردهء خود را به دربار و رجال بزرگ دربار تقدیم می کردند و ازین بابت بعضی از نایب الحکومه ها لک ها روپیه" به دارالسلطنه بخشش می نمودند. (??)

علاوه بر آن حقوق یا مستمری اعضای خاندان سلطنتی، مقربان دربار و کارمندان عالیهء حکومت، به حکام ولایات حواله داده می شد تا طلب شان را به صورت نقدی و یا جنسی از بابت مالیات از مردم حصول نمایند. مردم فقیر و دهقانان چون پول نقد نداشتند، غلهء ذخیرهء شان را، آنهم به نصف قیمت، با دنیایی از زحمت و مشقت به انبارهای غله در ولایات می رساندند. بدین گونه امرار معاش اعضای حکومت از طریق دست اندازی و فشار بر زراعت، دامداری و تجارت به خودی خود راه را برای هرگونه امکان پیشرفت و ضعیف ترین تشبث اقتصاد تولیدی و صنعتی مسدود می کرد.

لودویک آدمک می نویسد که " بخشی از تجارت افغانستان در دست تاجران خارجی بود و غالبأ این ها سرمایهء زیادتر از افغان ها داشته و روی همین ملحوظ به چنان یک نوع تسلط متمایل بودند. درست است که تجارت ( به شمول قاچاق) یکی از حرفه ها و مشاغل کوچی هایی که سالانه تا نقاط دوردست هند مسافرت می کنند، بوده است؛ لیکن اگر این تجارت برای خود کوچی ها مهم است، در اقتصاد افغانستان عامل حیاتی شمرده نمی شود.".  (??)

داد و ستد های تجارتی  که در ابتدایی ترین خصلت سوداگرانهء آن بر مبنای مصرف استوار است، و سوداگران بر اساس موقعیت و منفعت شان در روابط عقب ماندهء اجتماعی "دلالانه" عمل می نمایند، آخرین تلاش شان در روند خرید و فروش به دست آوردن استفادهء بیشتر و سود بیشتر است. این معاملات سوداگرانه از زمانه های قدیم، حتا قبل از پدید آمدن روابط فیودالی در هر جامعه یی، منجمله افغانستان نیز وجود داشت. حاکمیت همچو روابط دلالانه بر اقتصاد یک جامعه ، تحت ادارهء حکومت عقب مانده و تجرید گرای فیودالی، از ظهور تولید و صنعت و روابط کالایی جلو می گرفت. عده یی از تاجران داخلی که خود نیز در سیستم مالکیت فیودالی سهیم بودند، در نزدیکی مناسبات با دربار و درباریان و هم با نماینده گان سیاسی انگلیس رغبت از خود نشان می دادند. لودویک آدمک اضافه می کند که فرمانروایان افغان "افغانستان فقیر را که با تمام معنی بر آن مسلط باشند، بر افغانستانی که از رهگذر تجارت خارجی غرق وفور نعمت گردد، اما از اقتدار آنها بکاهد، ترجیح می دادند.".  (??)

پوهاند سید سعدالدین هاشمی دربارهء گسترده گی فساد اخلاق در دربار و مجوز های شرعی آن، با استناد به غبار و اسناد سری اندیا آفس، همی نویسد که مولوی عبدالرب ملای حضور در دربار "وظیفه داشت برای هر زنی از حرم امیر القاب تهیه و برای ازدواج نا محدود او فتوای شرعی صادر کند. این قبیل ملا های مستخدم به اصطلاح دست به دامان "حیلهء شرعی" می زدند.".  (??)

از خاطرات ظفر حسن آیبیک، یکی ازشاگردان کالج لاهور، نقل می شود که " امیر صاحب بر علاوهء چهار زن نکاحی، قرار روایتی یک صد کنیز زن در حرمسرای خود داشت و هر سال از قبایل مختلف، دختران زیبا روی جوان انتخاب و به حرمسرای امیر برده می شد. امیر صاحب به خاطر این کار ها فرصت توجه به کار های حکومتی را نداشت. هرگاه او از محل خود بیرون می آمد، در مقامی که خیمه می زد، فضای آن را سرود و نغمه فرا می گرفت و درباریان نیز از عیش و عشرت برخوردار می شدند.".  (??)

انجنیر جویت Jewett  امریکایی، تعداد خانم ها، زنان صیغه یی و دختران کنیز در حرمسرای امیرحبیب اله را بین ??? تا ??? تخمین زده است. (??)

به حوالهء آدمک "حرمسرای او شامل زنان از ملیت های پشتون، تاجیک، نورستانی، هزاره، بدخشی "شغنانی" و چترالی بودند. تعداد ازدواج و کثرت اولاد (?? پسر و ?? دختر)، چه در نفس دربار و چه در کشاکش برای حصول قدرت در دولت بسیار زیان آور بود.".  (??)

در زمینهء سیاست خارجی، امیر حبیب اله همان تعهد پدرش امیر عبدالرحمن خان را که در ????م نظارت بریتانیه را بر سیاست خارجی افغانستان پذیرفته بود، در معاهدهء ?? مارچ ????م، تأیید نمود. (??)

مطابق این معاهده  در قسمت روابط با خارج از افغانستان ، صرف ارتباطات محلی تجارتی و تبادلهء اموال در مرز افغانستان و روس آنهم به طور مشروط اجازه داده شد.، که دولت می بایست چگونگی کنترول این روابط را به بریتانیه گزارش دهد. در قبال امضای این معاهده، امیر از دولت بریتانیا تقاضای امداد پول و اسلحه را مطرح نمود که از جانب بریتانیا پذیرفته شد و بریتانیا تمام اعانهء مستمری امیر و باقیمانده ء وجوهی را که از زمان پدرش باقی مانده بود، پرداخت نمود. (??)

 


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط 86/11/3:: 11:21 صبح     |     () نظر