در مورد حمایت از خود من باید ذکر کنم که امروز توجه ملت به این است که چه کسی حرف حق میزند و آرزوی آزادی و سربلندی ملت را در دل دارد و چه کسی از درد دل آنها میگوید.
<>>
کسی را حمایت میکنند که در جملات او و در نظرات او حقیقت مستتر باشد. من همیشه به حرف هوگو باور دارم که میگوید، حقیقت را بگویید حتی اگر بدانید در این راه کشته خواهید شد. این ملت بارها نشان داده که به دموکراسی معتقد است و زیر بار دولتی که دستش به خون ملت آغشته است و جنایاتش بر همه روشن است، نخواهد رفت. با این همه و با همهی تبلیغات منفی که علیه من بوده که زن هستم و یا جوان هستم و غیره و غیره این مسائل در درجهی دوم اهمیت بوده اند. مردم خواهان نمایندگانی هستند که از حقیقت و آزادی دفاع میکنند و بیانگر دردهای آنها هستند. و امروز هرگونه حمایت مادی و معنوی که از من میشود به پاس همین خواست ها است. من باور دارم که من ِ جوان و پر انرژی باید همهی امکاناتم را به جهت بیان دردهای ملتم به کار ببرم و بخصوص برای کسب حقوق زنان افغان که اسیر چنگال دشمنان قسم خوردهی آزادی و سربلندی این ملت هستند مبارزه کنم. کسانی که همیشه از اسلام سوء استفاده کرده اند و آن را جهت سرکوب زنان ما تبدیل به حربه کرده اند. من شخصاً به سکولاریسم معتقدم و باور دارم چنانچه دولت ما دولتی سکولار باشد هرگز نمیتواند این جنایات فاشیست گونهای را که در عرض بیست و پنج سال گذشته بر ملت ما تحمیل شده ادامه دهد. به همین خاطر است که امروز میبینید که این ها از تحصیل کردن زنان در هراس هستند و مدرسه ها را میبندند چرا که نابودی خود را در بیداری جامعه میبینند.
امروز ما مشکل مشترکی داریم. مشکلی که مشخصاً در سی سال گذشته مانع رشد فرهنگ و دموکراسی در جوامع ما بوده. البته هر دو کشور در قبل از این دوره هم مشکلات عدیده ی خود را داشته اند، ولی مشخصاً اتفاقات این سی سال گذشته، اسلامی شدن انقلاب ایران و حمله ی نیروهای شوروی به افغانستان در سال ????
<>>
، حرکت طبیعی دو ملت به سمت کسب آزادی و رشد و اعتلای فرهنگ مساوات را به بیراهه برده. امروز در هر دو ملت، ما نسل جوان و حتی میانه سالی داریم که در شرایط ناامنی اجتماعی، جنگ، و فقدان آزادی رشد کرده. اولین آسیب شرایط ناامن، تضعیف ارزش های اجتماعی و فرهنگی است که در حقیقت متر و میزان تشخیص درست و غلط را مختل می کند. در چنین شرایطی بعید نیست که حتی میانسالان ما، که احتمالاً در شروع این دورهی اخیر فاجعهی ملی، کودک یا نوجوانی بیش نبوده اند، به دنبال راهکارهایی که اگر چه در نمونه های مکرر تاریخی مضرات و عدم کارآیی آنان به اثبات رسیده، اما در پاسخ به اضطرار و استیصال اکنون به نظر راه حل ممکنی می آید، بوده باشند. این مسئله هم دربارهی ایران بعد از انقلاب و هم افغانستان بعد از حملهی شوروی و در ادامه، در دوران حکومت مجاهدین و طالبان و تا امروز ادامه داشته. این نسل فعلی در شرایط جنگ و ناامنی زندگی کرده و از موهبت امنیت و ارزشهای تثبیت شدهای که پایه ساز فرهنگ و بالتبع بنیان ساز روابط و قوانین اجتماعی هستند محروم بوده. به نظر شما چطور ممکن است در این شرایط با ذهنیت آشفتهی این نسل و درهم ریختگی ارزشهای اجتماعی، از ملت توقع داشت که دارای تفکر و عمل دموکراتیک و سلامت باشد و اسیر راه حل های موقت نشود. آیا این ممکن است که با تغییر سیستم حکومتی مشکلات فرهنگی حل شود و یا اینکه میباید ما نیروهای مان را بر تغییر شرایط فرهنگی متمرکز کنیم تا در دراز مدت با حل این معضل بتوانیم به خواست و ارادهی روشن ملت ، حکومتی مردمی و آزاد و مستقل بر سر کار بیاوریم.
ـ همانطور که قبلاً گفتم، در حال حاضر، مشکل اصلی ما مسئلهی فرهنگ نیست، بلکه مسئلهی استقلال، آزادی و امنیت است. مشکل اصلی هر دو کشور ما درگیری با نظام فاسد حاکم است که تا مغز استخوان بر ضد قوانین حقوق بشری است و مخالف آزادی های ملت است. مشکل اساسی و عاجل ملت ما، از هر قشر و جنسیتی مبارزه با این دولت و جایگزین کردن آن به وسیلهی نمایندگان واقعی مردم است. شما ایران را مطرح کردید و من فکر میکنم ما درد مشترک داریم و این فریاد مشترک ماست. چرا که این دشمنان حقوق ملت و زنان، که امروز به نام اسلام ملت ایران را سرکوب میکنند خودشان ننگ و شرم اسلام هستند. این دولت ها این جنایات را در زیر لوای نام اسلام انجام میدهند در حالیکه حتی پیروان مذهب در بین خود این ملت ها، آنان را قبول ندارند و تعاریفشان از دین اسلام را مطابق با باورهای خود نمیبینند. من با نظر شما موافقم که ما وجوه مشترک بسیاری داریم و متأسفانه در حال حاضر یکی از مهمترین این مشترکات درگیری با دولتهای فاسد و ضد مردمی ماست. امروز در کشور ما مردم بیشترین درگیری را با فرهنگ جهادیای دارند که بر افغانستان حاکم است. این افراد با گروگان گرفتن نام اسلام و سوءاستفاده از اعتقادات صلح آمیز ملت، در حق آنان مرتکب شنیع ترین جنایات میگردند.
<>>
امروز مشکل فرهنگی ما در ارتباط با فرهنگ طالبانی و مجاهدی است و از معضل اسلام هم که حرف میزنیم منظور اسلام به روایت ربانی و قانونی و خلیلی است که این تصور را برای جامعهی بینالمللی ایجاد کرده که گویی ملت افغان به دلیل باور به چنین فرهنگی عاجز از درک دموکراسی است و تمایلی به پیشرفت ندارد. در حالیکه اگر یک نظام مردم سالار بر سر کار بیاید این تصور کاملاً تغییر میکند. در ادامهی همین قضاوت سهل انگارانه میشنویم که ملت افغان به طالبان و دولت مشابهی رأی داده است ولی هرگز مطرح نمیشود که ملتی تضعیف شده از جنگ و سرکوب های داخلی که اسیر چنگال جنگ سالاران زن ستیز و اربابان مخدر هستند چطور ممکن است که امکان شرکت در یک انتخابات دموکراتیک داشته باشند. و یا در ارتباط با تبلیغات زهرآگینی که در مورد عدم استقبال از دموکراسی در کشور ما شایع است، چطور ممکن است ملتی که علیرغم همهی مشکلات از جمله بیسوادی و بیکاری و جنگ تنها علت مبارزهاش همین طلب دموکراسی است، طالب خشونت و یا بیقانونی باشد.
میخواهم از همین انتخابات مثال بزنم که وقتی مردان افغان به دلیل نبودن امنیت اجتماعی به زنان اجازهی شرکت در انتخابات نمیدهند همین زنان در غیبت شوهر چادر و برقع میپوشند و به حوزه های رأی میروند و در انتخابات شرکت میکنند، حتی اگر در بازگشت به خانه مورد تنبیه هم قرار بگیرند. این گام کوچکی است توسط ملتی که در شرایط ناامن سی سال گذشته حتی از موهبت سادهی سواد آموزی محروم بوده، ولی به روشنی میداند که تنها راه نجاتش شرکت در تعیین سرنوشت کشورش است و هدایت آن به سمت دموکراسی. یک زن که حتی سواد ندارد وظیفهی خود را در قبال استقرار دموکراسی میداند و در انتخابات شرکت میکند و در زیر همان پوشش همراه با مردان به تظاهرات میرود و صدای اعتراض خود را علیه دولت بلند میکند. از این مثال ها که اثبات بیداری و هوشیاری ملت است ما فراوان داریم و این نشان میدهد که مردم چقدر از دشمنان قسم خوردهی آزادی و آسایش ملت بیزار هستند و شاید تنها نکتهی مثبت این جنگ شش ساله این بوده که ملت افغان از پیر و جوان و زن و مرد نه تنها به ماهیت این دشمن دست نشاندهی امپریالیسم پیبرده، بلکه برای مقابله و مبارزه با او، متحد شده. این ملت امروز دوست و دشمن را خوب از هم تشخیص میدهد و بیشتر از هر زمان دیگری به ضرورت آزادی و دموکراسی پیبرده. حتی آن بخش از ملت که به اجبار مهاجر شده، چه در کشور های همسایه و یا در کشورهای غربی، همه مترصد این هستند که شرایطی ایجاد کنند که هر چه زودتر کشور خود را آزاد کرده و به بازسازی آن بپردازند. همین مسئلهی حمایت ملت از فرزند کوچکشان در این انتخابات نشانهی حمایت از صدای حق است.
<>>
من با اینکه خودم همیشه فعالیت کردهام ولی درخواست شرکت من در انتخابات از جانب مردم بود. و حتی وقتی که من به دلایل امنیتی نمیتوانستم در نشست های عمومی و حوزه های انتخاباتی ظاهر شوم، همهی این کارها را خود مردم برای من انجام دادند و به در خانه ها رفتند و برای من رأی گرفتند. و این مردم عادی که با چنان جدیتی همهی این کارها را انجام دادند نه سن و سال مرا دیدند و نه جنسیت من را و تنها ملاک برای آنها صدای حق بود. ملت افغانستان امروز پیشرفت فرهنگ خودش را میخواهد و آزادی کشور و ملت را.
کلمات کلیدی: