امیر هاشمی مقدم دانشجوی دکترای انسانشناسی
آتاتورک در لباس ینیچریها لطیفه خانم همسر آتاتورک، در سال 1930 میلادی
آتاترک (ترکیه)، رضاشاه (ایران) و امانالله خان (افغانستان)، بهعنوان رهبران کشورشان نهتنها در یک دوره همزمان میزیستند، بلکه هر سه در صدد ایجاد تغییراتی بنیادین و مشابه در کشورشان بودند (برای نمونه هر سه خواهان مدرن کردن کشورشان بوده و در این راه، پیرو این ایده مدرنیزاسیون بودند که نهادها و سنتهای ابتدایی جامعه، مانع از مدرنیزاسیون میشود. بنابراین کشف حجاب را با همسر خودشان آغاز و سپس برای همگان اجباری کردند؛ به آموزش همگانی همت گماردند؛ تلاش کردند قدرت نهادهای دینی را محدود کنند و...). هر سه در دورهای به قدرت رسیدند که کشورهای اروپایی با سرعت در حال پیشرفتهای مادی و تکنیکی بودند، اما این سه کشور آسیایی و مسلمان قابل مقایسه با آنها نبودند. آتاترک در این راه پیشگام مدرنیزاسیون کشورش بر پایه غربگرایی شد و رضاشاه و امانالله خان هر دو پس از سفر به ترکیه و دیدار با او، از وی تأثیر پذیرفتند. با این وجود میزان موفقیت برنامههای مدرنیزاسیون اینان، بسیار متفاوت بود.
روی کار آمدن و کنار رفتن از قدرت:
آتاترک آنقدر روی کار ماند تا ریشه گرفتن جمهوریتش را ببیند. ارتش بهعنوان اصلیترین تکیهگاه وی حتی پس از مرگش، هر گاه خطری برای این میراث احساس میشد، سریعاً دخالت کرده و دوباره قدرت را به میراثداران آتاترک باز میگرداند.
آتاترک فرماندهی بود که پس از موفقیتش در نبرد چاناککاله (جناققلعه) در متوقف کردن نیروی دریایی متفقین که قصد گذر از تنگه داردانل و تصرف استانبول را داشتند، چهرهای سرشناس و مورد احترام شد. او پس از پایهگذاری نظام جمهوری و برچیدن امپراطوری عثمانی، با سرکوبی مخالفان داخلی پایههای حکومتی که بنیانگذاری کرده بود را استوار گردانید. وی نهایتاً در شرایطی از دنیا رفت که قوت گرفتن میراث جمهوریتش را به چشم خود میدید.
تاج الملوک همسر محمد رضا شاه محمد رضا شاه
رضاشاه همانند آتاترک، فرماندهی خودساخته بود که پس از کودتا و به دست گرفتن قدرت نظامی و تأمین امنیت در کشور، چهره برجستهای شد. او نیز مانند آتاترک به سرکوب سرکشیهای داخلی پرداخت و امنیت را در کشور برقرار ساخت. اما برخلاف آتاترک که در فرماندهی جنگ با نیروهای بیگانه تجربه داشت، تجربهای چندان در این زمینه نداشت و بنابراین در شهریور 1320 به دست نیروهای خارجی از قدرت برکنار و تبعید شد.
ملکه ثریا همسر امان الله خان غازی شاه امان الله خان
شاه امانالله اگرچه هم مانند آتاترک تجربه جنگ با نیروهای بیگانه را داشت (نبرد پیروزمندانه سوم افغانستان با بریتانیا که به «نبرد استقلال» معروف است) و هم مانند رضاشاه تجربه جنگ با سرکشان داخلی، اما خود، شخصیتی نظامی نبود و تلاشهایش در راستای ایجاد ارتش منظم و مدرن به نتیجه نرسید. همین امر باعث شد که به سادگی قدرت را از دست بدهد.
انگیزههای مدرنیزاسیون:
سرزمین عثمانی نزدیکترین سرزمین به خاک اروپا بود. بنابراین اخبار رویدادها خیلی زود به این کشور میرسید. همچنین صنایع اروپایی نیز به سرعت به خاک این امپراطوری پای میگذاشت.
سابقه آشنایی ایرانیان با مدرنیزاسیون و روشنگری اروپا، به برنامه فرستادن دانشجو به اروپا توسط عباس میرزا و دورههای بعدتر باز میگردد. این افراد امکان به اشتراک گذاشتن اندیشههایشان با دیگران را داشتند.
افغانستان نه مانند ترکیه با اروپا هممرز بود و نه مانند ایران دانشجویانش را تا پیش از شاه امانالله به اروپا اعزام کرده بود که بعدها نسلی روشنفکر را تربیت کرده و یا خود روشنفکرانی پیشگام باشند. شالوده و پایه اصلی مدرنیزاسیون در افغانستان، بر پایه خواست شخصی دو نفر بود: یکی محمود طرزی (پدر زن شاه امانالله) که چند سالی را در عثمانی سپری کرده و با برخی اندیشههای مدرن آشنا شده بود و دیگر، شاه امانالله که در پی سفر شش ماههاش به چندین کشور اروپایی، افریقایی و آسیایی (همچون ترکیه و ایران)، با الگوبرداری از آن کشورها ترغیب شد برای توسعه افغانستان. البته در این زمینه شاه امانالله چندین سال زودتر از رضاشاه برنامههایش را اجرایی کرد.
اگرچه رضاشاه دو دهه پس از روی کار آمدنش، توسط بیگانگان از قدرت کنار گذاشته شد و پسرش را به جای وی نشاندند، اما محمدرضاشاه نیز کمابیش راه پدر را رفت و مسیر مدرنیزاسیون کشور را ادامه داد.
این نکته را نباید ناگفته گذارد که ایران و ترکیه/عثمانی علیرغم آنکه در طول تاریخ چندصد ساله اخیر قدرتهای بزرگ منطقهای و عموماً رقیب بودهاند، در بحث مدرنیزاسیون ارتباطاتشان نه تنها میان دو رهبر (رضاشاه و آتاترک) برقرار بود، بلکه ارتباطات گستردهای بین روشنفکران دو کشور نیز برقرار بود. آنچنانکه در دورههایی استانبول یکی از پایگاههای روشنفکران ایرانی منتقد قاجار شده بود. اما با وجود ارتباطات عمیقتر زبانی، فرهنگی، تاریخی و تا حدودی مذهبی بین ایران و افغانستان، نه ایران توانست پایگاهی برای جریان اندیشه افغانستانیها شود و نه عثمانی/ترکیه (به جز مورد سید جمالالدین افغانی).
زمینههای فکری و اجتماعی:
ترکیه بهواسطه همان آشناییها و ارتباطاتی که برای سدهها در قالب امپراطوری عثمانی با اروپا داشت، آمادگی لازم برای تغییرات اجتماعی و فرهنگی را یافته بود. مردمان سرزمین عثمانی که روزگاری اروپاییان از قدرتشان به لرزه در میآمدند، از سده 19 میلادی دیگر برای خودشان هم آشکار شده بود که از اروپا عقب افتادهاند و بنابراین اشتیاق قابل توجهی برای برون رفتن از این وضعیت داشتند.
ایرانیان پس از شکستهای پی در پی از «کفار روسی»، با جایگاهی متفاوت در دنیای جدید روبرو شده و همانند عثمانیها در پی فهم راز تمدن غرب و رسیدن به جایگاه خویش بر آمدند. حتی در بحث مشروطه، بسیاری از روحانیون برجسته کشور نیز در گروه طرفداران مشروطه قرار گرفته و نشان دادند که لزوم تغییر و برونرفت از این وضعیت، برای آنان نیز احساس شده است.
افغانستان در سالهایی که بهعنوان یک کشور مستقل در حال شکلگیری بود، برخلاف ایران در جنگهایش با نیروهای بیگانه، عموماً پیروز میشد. برای نمونه در سه نبرد با نیروهای متجاوز بریتانیایی، موفق به شکست آنها شد. بنابراین پرسش «چرا به اینجا رسیدیم؟» به شکلی که در ایران طرح شد، برای آنان مطرح نبود. در این سالها افغانستان بیش از آنکه به فکر مسائل روشنفکری و... باشد، به عنوان یک کشور تازه تأسیس در فکر تعیین حدود مرزی بود.
سرنوشت میراث این سه تن:
امانالله خان با همان سرعتی که تلاش کرد مدرنیزاسیون را پیاده کند، بههمان سرعت هم طومار میراثش با یورش حبیبالله خان کلکانی پیچیده شد. حبیبالله خان (معروف به بچه سقا) به وعدهاش در هنگام تصرف شهر کابل عمل کرد؛ آنجا که گفت: «من اوضاع کفر و بیدینی و لاتیگری حکومت سابقه را دیده، و برای خدمت دین رسولالله کمر جهاد بسته کردم تا شما برادرها را از کفر و لاتیگری نجات بدهم. من بعد از این پول بیتالمال را به تعمیر مکتب خرج نخواهم کرد؛ بلکه همه را به عسکر خود میدهم که چای و قند و پلو بخورند، و به ملاها میدهم که عبادت کنند. من مالیات صفایی و محصول گمرگ نمیگیرم، همه را بخشیدم و دیگر [اینکه] من پادشاه شما هستم، و شما رعیت من میباشید.».
امانالله خان با همان سرعتی که تلاش کرد مدرنیزاسیون را پیاده کند، بههمان سرعت هم طومار میراثش با یورش حبیبالله خان کلکانی پیچیده شد. حبیبالله خان (معروف به بچه سقا) به وعدهاش در هنگام تصرف شهر کابل عمل کرد؛ آنجا که گفت: «من اوضاع کفر و بیدینی و لاتیگری حکومت سابقه را دیده، و برای خدمت دین رسولالله کمر جهاد بسته کردم تا شما برادرها را از کفر و لاتیگری نجات بدهم.
تلاشهای محدودی هم که بعدها در دوره ظاهرشاه و برخی حکومتهای لرزان بعدی انجام شد، راه به جایی نبرد و همچنان چشمانداز روشنی برای مدرنیزاسیون در این کشور دیده نمیشود.
اگرچه رضاشاه دو دهه پس از روی کار آمدنش، توسط بیگانگان از قدرت کنار گذاشته شد و پسرش را به جای وی نشاندند، اما محمدرضاشاه نیز کمابیش راه پدر را رفت و مسیر مدرنیزاسیون کشور را ادامه داد. بههرحال شش دهه حضور خاندان پهلوی در قدرت و تداوم برنامهها، میراث آنها را نزد مردم ایران زنده نگه داشت که با وجود مخالفتهای رسمی بعدی، همچنان توجه بخش قابل توجهی از مردم به مدرنیزاسیون و خدمات دوره پهلوی است.
آتاترک آنقدر روی کار ماند تا ریشه گرفتن جمهوریتش را ببیند. ارتش بهعنوان اصلیترین تکیهگاه وی حتی پس از مرگش، با وفاداری به میراث وی، هر گاه خطری برای این میراث احساس میشد، سریعاً دخالت کرده و دوباره قدرت را به میراثداران آتاترک باز میگرداند. از این رو است که تاکنون چهار کودتای نظامی در این کشور به وقوع پیوسته است. آخرین کودتا در سال 1997 علیه حکومت اسلامگرای نجمالدین اربکان به وقوع پیوست؛ اما دقیقاً پنج سال بعد، مردی از حلقه اربکان به قدرت رسید که اندک اندک نفوذ اسلامگرایی در این کشور را گسترش داد و نهایتاً گاه، به انتقاد مستقیم و غیرمستقیم از آتاترک و فعالیتهایش رو آورد.
فرجام سخن:
به هرحال آنچنانکه نشان دادیم، همزمانی، اندیشهها و برنامههای مشترک و ارتباط نزدیک بین سه شخصیت و رهبر یاد شده باعث نشد که سرنوشت یکسانی در انتظار خود، برنامهها و نتیجه برنامههایشان باشد. حکومت امانالله خان کوتاهتر از آن بود که برنامه عمرانی جدیای را به پایان برساند. حکومت رضاشاه اما چه در دوران سلطنت خودش و فرزندش ، گامهای جدی در راستای مدرنیزاسیون برداشت. اما چه در ایران و چه در افغانستان بهواسطه برنامههای غیر همسو با دین رضاشاه و امانالله خان، خدمات عمرانی و مدرنیزاسیون این افراد توسط منتقدان عمداً نادیده گرفته شده است.
از سوی دیگر آتاترک هم گامهای جدیتری برداشته بود و هم میراثش عمری درازتر داشت. بنابراین هنوز زود است که بتوان درباره میزان موفقیت و بهویژه استحکام پایههای قدرت اسلامگرایان ترکیه سخن گفت. اما حتی اگر قدرت بهطور کامل و برای همیشه نیز به دست اسلامگرایان بیفتد، به نظر می رسد میراث آتاترک پس از نزدیک به یک سده در ترکیه درونی شده است.
کلمات کلیدی: