سوءاستفاده از دین
در کشورهایی که مدعی برقرار بودن دموکراسی سکیولاریستی اند، استفاده از دین به هر نام و بهانهای غیر مجاز است. (?) اما در کشورهایی با دموکراسی کاذب سوءاستفاده از دین و مذهب امری رایج بوده و جزء انفکاک ناپذیر رژیمهای ضد مردمی به حساب میرود. در مواردی هم دولتها به خاطر جلوگیری از سقوط خود آتش جنگهای دینی و مذهبی را شعلهور میسازند.
در پاکستان ایوب خان از اسلام در جنگ ?96? با هند استفاده جست؛ ذوالفقار علیبوتو به جای سرکوب بنیادگرایان، دولت را "دیندار" کرد و برای تحبیب بنیادگرایان روز رخصتی هفته را از یکشنبه به جمعه تغییر داد؛ احمدیها را فرقه غیراسلامی اعلام نمود و نوشیدن شراب را گناه کبیره خواند که نه تنها فایده نکرد بلکه زمینه قدرتگیری ضیاءالحق را مهیا ساخت و سرانجام هم توسط او اعدام شد؛ جنرال ضیاءالحق که لشکری از مدرسهایها و مزدوران افغانیش را به وجود آورد، اسلامی کردن پاکستان را محیلانه به «رفراندم» گذاشت (?)؛ بینظیر بوتو همزمان با به قدرت رسیدن از مبارزه علیه بنیادگرایان امتناع جسته و برعکس و خلاف تربیت خانوادگی و فرهنگ و گذشتهاش، چادر به سر انداخت و به تسبیح گرداندن بخصوص در برابر رسانهها شروع کرد؛ نواز شریف در مخالفت با بوتو یکشنبه را مجدداً روز تعطیل هفته اعلام داشت اما از طرف دیگر لایحه شریعت را از پارلمان گذراند!؛ صدام حسین با حک کردن «الله اکبر» بر بیرق عراق به به اصطلاح ناسیونالیزم سکیولار آن کشور نقطه پایان بخشید تا شاید مردم را با جاذبه "اسلام"اش جلب کند که کارگر نیافتاد؛ در کشور بلادیدهی ما، تبلیغ صحنههای نماز خواندنهای ببرک و نجیب و گردآوری عدهای ملا و مولوی مرتجع و بلهگوی منحیث "علمای دینی" و اعمار پیهم مساجد، از نظر مردم بیشتر از آن مضحک، ریاکارانه و بیاهمیت بود که اشغال کشور و جنایتها و سگ کیجیبی بودن آن دو را لحظهای از یاد شان ببرد یا از اراده شان در واژگونی آن دو ذرهای بکا
در اینجا اشاره به آن روشنفکران غیر بنیادگرا یا ضد بنیادگرا هم ضروریست که صرفاً به منظور رستن از ترور و تهدید آدمکشان بنیادگرا به هر دری میزنند، در هر مجلس هرزه و بنیادگرا بوی شرکت میجویند، بیغیرتی و کثافتکاری را تا جایی میرسانند که با بنیادگرایان طرح دوستی میریزند و حتی پیشوند «حاجی» و «الحاج» را ضم نام خویش مینمایند تا آدمکشان، زرد رویی، گردن پت و دستهای بالای آنان را ملاحظه کرده از سر بیقیمت شان دست بشویند. اگر جنایت پیشگانی چون رشید دوستم با سوءاستفاده از دین و «الحاج» خواندنش تنها دارهی آدمکشانش را میفریبد، روشنفکران نامبرده با آن فرصت طلبیهای شرمآور نام و وقار کلیه روشنفکران آزادیخواه را لکهدار میسازند
سکیولاریزم و دموکراسی
سکیولاریزم و دموکراسی پشت و روی یک سکه اند. دموکراسی بدون سکیولاریزم دم بریده است و هر وقت میتواند به فاشیزم و استبدادی فاشیستی بیانجامد. سکیولاریزم بدون دموکراسی پرده ساتریست برای پنهان نگهداشتن ماهیت ضد مردمی یک دولت. دموکراسی و سکیولاریزم نیز مثل دیگر اصول و شیوههای اداره و کنترول، شکل دولتها را میسازند و بنابر این سکیولاریزم و دموکراسی تنها زمانی اصیل و پایدار خواهند بود که زمام قدرت دولتی به نمایندگان واقعی تودهها یعنی طرفداران دموکراسی سکیولاریستی تعلق گیرد.
در ترکیه که 98 فیصد جمعیت 68 ملیونی آن مسلمان اند، سکیولاریزم حاکم است اما ارزشهای دموکراسی و حقوق بشر در این کشور در مورد مخالفان سیاسی و بخصوص کردها به نحو فاحشی نقض میشود که این طبیعتاً از جاذبه سکیولاریزم آن که سهم عظیمی در پیشرفت ترکیه داشته، میکاهد. یا در هند که اگرچه دارای سنن معین دموکراسی است ولی از آنجایی که در حال حاضر قدرت در دست گروههای بنیادگرای هندو قرار دارد، مخصوصاً به دلیل قتل عامها و بد رفتاری هندوها با اقلیتهای مسلمان و مسیحی سیمای سکیولاریستی این کشور لطمه دیده است. (6)
تا زمانیکه کشورهای عقبمانده یا تحت حاکمیت نیروهای نژادپرست از طاعون بنیادگرایی اسلامی، هندویی، مسیحی یا یهودی نجات نیافته اند، مفهوم سکیولاریزم که پاسدار حق تساوی کامل ادیان و مذاهب است، در نظر و عمل لجن مال میشود. در هندوستان بنیادگرایان بر سر مسجدها یا کلیساها میریزند و به قتل عام پیروان اسلام و مسیحیت میپردازند، دولت اسرائیل به بهانه تروریزم گروههای بنیادگرای فلسطینی، خود به ترور فاشیستی متوسل شده و از اشغال سرزمینهای فلسطین دستبردار نیست. اما برعکس در کشورهای غربی که فرهنگ سکیولاریستی تاریخی طولانی داشته و بنیادگرایی مسیحی نتوانسته ریشه بدواند، مردم در مقابل مثلاً وحشت هندوها علیه مسیحیان در هند، سودان و ایران آرامش خود را حفظ کرده و اقلیتهای مسلمان و هندو کماکان از حقوق مساوی با اتباع کشورهای امریکایی یا اروپایی برخوردار بوده و مورد حمله خونین قرار نگرفته اند. (7)
اگر سکیولاریزم در امریکا و اروپا حکمفرما نمیبود، با این همه فجایع از سوی تروریستهای اسلامی (گاهی به حمایت دولتهای اسلامی تئوکراتیک نظیر ایران و عربستان و افغانستان) ملیونها مسلمان که در غرب از تحصیل و داشتن آیندهای بهتر و کلاً زندگی لذت میبرند باید با تحقیر از کشورهای غربی اخراج شده یا مستقیماً نزد قهرمانان شان اسامه، ملاعمر، گلبدین یا رژیم ایران گسیل میشدند تا هرقدر میخواستند چادر بپوشند، ریش بگذارند و مدرسه مذهبی و تعلیمات نظامی ببینند که وظیفه ایمانی و وجدانی شان هم به جا شود.
وجود بنیادگرایان اسلامی در غرب مصداق «نمک خور نمک دان شکن» است و این طبعاً سیمای عموم مسلمانان را در این کشورها زشت و حقیر و سالوس مینمایاند.
معلوم نیست بنیادگرایان مقیم کشورهای غرب منجمله وطنیهای ما مثل نگارگر نرشیر، خلیلاله هاشمیان، لطیف پدرام و هفتهنامه «امید» به این سوال از یک امریکایی یا اروپایی چه پاسخ میدهند:
«آقا یا خانم محترم بنیادگرا، حالا که کشور خود را ترک گفته برای تحصیل یا ثروتمند شدن یا تفریح و خوشگذرانی جایی آمده اید که در آن دموکراسی سکیولاریستی نافذ است باید به روحیه و ضوابط آن احترام بگذارید. ولی اگر عقاید دینی تان مانع است پس برای بد کردن اینجا نشسته اید؟ چرا برای "جهاد فیسبیلاله" علیه "شیطان بزرگ" بلافاصله به کشور خود بر نمیگردید یا به یک گروه تروریست عربی یا افغانی پناه نمیبرید؟»
استوار نبودن دموکراسی بر ستون مرکزی آن ـ سکیولاریزم ـ برای دولتها همیشه راه نقض دموکراسی را با سلاح دین و مذهب باز نگهمیدارد. مثلاً در قانون اساسی افغانستان که فاقد روحیه سکیولاریستی باشد ـکه حتماً هستـ دولت هر زمان که منافعش ایجاب کند سازمانها و افراد را به اتهام آشنای «کفرگویی»، «الحاد»، «کمونیزم»، «ضد اسلام»، «مخالفت با روحیه مذهب اکثریت» و امثال اینها میکشد، به زندان میافکند و جسماً و روحاً میآزارد.
بدون منظور داشتن اصل سکیولاریزم، قانون اساسی و ارگانهای حقوقی و قضایی، اردو و پلیس از همان ابتدا حق اِعمال تبعیض و زیرپا کردن خونین آزادی بیان و اجتماع را برای خود «قانوناً» محفوظ نگهمیدارند.
البته بنیادگرایان و مرتجعان گوناگون بیعارتر از آنند که مادامی که در تنگنا قرار گیرند خود را به دامن دولتی سکیولار نیندازند ولو دیروز آن را «شیطان بزرگ» و «کافر» و «ضد اسلام» جار میزدند. هست و بود «ائتلاف شمال»، دولت عربستان و دولتهای متعدد دیگر اسلامی بسته به حمایت نظامی امریکا از آنهاست. آقای حامد کرزی یک روز را هم بدون محافظان امریکاییاش به سر نمیتواند که در این زمینه (ترجیح دادن امریکاییان بر «برادران اسلامی») وی «سکیولار» است. اما «سکیولاریزم» آقای کرزی از این نقطه پیش نمیرود. او فاقد جرئت مبارزه با بنیادگرایان بوده و فقط یاد دارد سازش کند و سرکرده بنیادگرایان را مجامله گرانه «مارشال» بنامد که خود بلای جانش شده است.
خلاصه، وقتی برای بنیادگرایان و سازشکاران ماندن در قدرت مطرح باشد تکیه بر هر «بیدین» و «لامذهب» و «ضد اسلام» و «غیر اسلامی و سکیولار» را روا میدانند و نه اعتماد بر «برادران اسلامی و دینی» را. با اینهم چرت حضرات خراب نیست، از ژاژخواهی علیه سکیولاریزم نمیافتند و به منظور دم شور دادن در برابر مالکان غربی شان از «حقوق زن» و «دموکراسی» هم حرف میزنند منتها «دموکراسی» ساخت خود شان یعنی «دموکراسی اسلامی» که بی معنی است؛ دموکراسی یکی است و شرقی و غربی و اسلامی و غیر اسلامی ندارد.
آیا سکیولاریزم ضد دین است؟
سکیولاریزم نه اصلی الحادی و نه ضد دین میباشد بلکه چنانچه گفتیم محض خواستار آنست که دین از دولت جدا بوده و امر خصوصی هر فرد تلقی شود. در این عصر کمپیوتر، زندگی صلحآمیز و دوستانه انسانهای کره زمین که پیرو اینهمه ادیان و مذاهب گوناگون اند یا اصلاً دینی ندارند، بدون چیرگی سکیولاریزم و دموکراسی قابل تصور نیست.
بنیادگرایان و سایر مرتجعان سکیولاریزم را عقیدهای «ضد دینی» و «ضد اسلامی» وغیره مینامند زیرا آن را توفان مهیبی میدانند که اگر وزیدن گرفت در قدم اول ریشه خود آنان را از بیخ برکنده و دکان دینفروشی و عوامفریبی و روان کُشی شان را تخته خواهد کرد. و چون هیچ استدلالی مقنع و گیرایی در رد سکیولاریزم ارائه نداده و نمیتوانند، پس طبق عادت به تحریف و دروغ متوسل شده آن را یکی و ساده «ضد دین» و مدافعانش را «کافر» اعلام مینمایند تا به زعم خود عوام را جلب کنند و مخالفان را مرعوب. ولی بنیادگرایان نمیدانند که برای همیشه و در همه جا قادر نیستند مسلمان فریبی کرده و از حرکت تودههای مسلمان به سوی پیشرفت و آزادی و صلح جلو گیرند.
چون سکیولاریزم جریانی ضد دین نیست، هدفش را هم هیچگاه برچیدن دین در این و آن کشور تشکیل نمیدهد. آیا مردم ترکیه 80 سال پس از قبول سکیولاریزم اسلام را از دست داده اند؟
آیا کشوری مسیحی را سراغ داریم که به علت حاکمیت سکیولاریزم بر آن، دیناش را باخته باشد؟ آیا در جهان کشوری دموکراتیک را میشناسیم که در آن سکیولاریستها به انهدام و چور و چپاول مسجدها، کلیساها یا معابد دست زده باشند؟ پاسخ تمام این سوالها منفی است.
ادعا خواهد شد که سکیولاریزم اگر نه موجب امحأ، لااقل موجب تضعیف دین در دنیای مسیحیت و چند کشور مسلمان شده است. این حرف درست است. اما علت را نه در سکیولاریزم بلکه در جاهای دیگر باید جست. تا حدی که مسئله به کشورهای مسلمان و مخصوصاً افغانستان ارتباط میگیرد باید گفت که علیالرغم فعالیت مراکز معین جاسوسی و تبلیغی دولتهای غربی، اساساً جنایت و جنون و جهل بیکران احزاب بنیادگرا عامل شده که گروههایی از افغانها به مسیحیت رو بیاورند. موضوعی که پیش از 20 سال اخیر در تاریخ مردم ما سابقه نداشته است. ولی طی همین مدت غیر از ایران، هیچ کشور نسبتاً آزاد و سکیولار مسلمان را سراغ نمیتوانیم که اتباعش به عیسویت یا دین سالاری گرویده باشد
سکیولاریزم خصم دین نیست؛ بلکه راه را بر استبداد و تبهکاری و رذالت به نام دین میبندد.
تجر
کلمات کلیدی: