سکسکیولاریسم
آنجاییکه اصطلاح سکولاریسم در موارد مختلفی استفاده میشود معنی دقیق آن بر اساس نوع کاربرد متفاوت است. فلسفه سکولاریسم بر این پایه بنا شده است که زندگی با در نظر گرفتن ارزشها پسندیده است و دنیا را با استفاده از دلیل و منطق بدون استفاده از تعاریفی مانند خدا یا خدایان و یا هر نیروی ماورای طبیعی دیگری بهتر میتوان توضیح داد. سکولاریسم بدین مفهوم یکی از دستاوردهای جورج یاکوب هالیئوک است و یکی از پایههای اساسی سکولاریسم انسانی مدرن است.
در حکومت معنی سکولاریسم عدم دخالت باورهای مذهبی در امر حکومت و برتری دادن به اصول حقوق بشر بر سایر ارزشها متصور هر گروه و دستهای است
در مفاهیم جامعهشناسی سکولاریسم به هر موقعیتی که در آن جامعه مفاهیم مذهبی را در تصمیم گیریهای خود کمتر دخالت دهد و یا این مفاهیم کمتر موجب بروز اختلاف و یا درگیری گردد اطلاق میگردد
سکولاریسم به عنوان یک ارزش
هالیئوک در سال ???? در کتاب خود به نام «سکولاریسم انگلیسی»، سکولاریسم را به این گونه تعریف میکند:
«سکولاریسم شیوه و قانون زیستن است که بر اساس انسان خالص بنا نهاده شده است و به صورت کلی برای کسانی است که باورهای مذهبی و یا خرافی را ناکافی یا غیرقابل اطمینان و یا غیرقابل باور یافته اند. اصول سه گانه آن عبارت است از:
1. بهبود وضعیت زندگی با توجه به مفاهیم مادی زندگی
2. دانش تنها مشیت در دسترس انسان است
3. کار نیک کردن نیک است. حقیقت این زندگی نیکو است و در جستجوی خوبی بودن فضیلت است.»
سکیولاریزم پـادزهر بنیادگرایی
سکیولاریزم هم از آن اصطلاحاتی است که بنیادگرایان همچون جن و بسمالله از آن ترسیده، علیه آن عربده کشیده و آن را به عنوان روشی خطرناک ضد دینی و جهت امحای دین تخطئه مینمایند. البته بنیادگرایان در هر زمینهای که پای استدلال شان بلنگد، مخالفان را «ملحد» خوانده و تهدید و ترور میکنند. اما تروریستان مذهبی بیشتر از هر گرایش سیاسی دیگر حق دارند نسبت به سکیولاریزم خصومت ورزند، کف بر دهان آورند و زندان و شکنجه و مرگ را سزای طرفداران آن بدانند زیرا سکیولاریزمِ رژیمی دموکراتیک و مردمی، بنیادگرایان را از صفحه جامعه کاملاً دور میاندازد.
سکیولاریزم (?) چیست؟
اصل و روشی دایر بر شناختن دین به مثابه امری شخصی و زیست باهمی ادیان و فرهنگهای گوناگون و عدم دخالت دین در وظایف دولت بخصوص در زمینه معارف. به عبارت دیگر جدا بودن امور دینی از سیاست یعنی فعالیت احزاب و گروههای اجتماعی در ارتباط با قدرت دولتی.
سکیولاریزم طرفدار برابری ادیان و مذاهب در قوانین بوده و بدینترتیب تفوق دین اکثریت را بر سایر ادیان یا مذاهب و انفاذ قوانین تبعیضآمیز نسبت به پیروان آنها را اجازه نمیدهد.
پروفیسر پیتر گی Peter Gay مورخ و فیلسوف نامدار امریکایی در پاسخ به آنانی که برتری طلب اند چون دین شان را حقیقت مطلق میپندارند، مینویسد:
«از آنجایی که بشر همه از درک اسرار غایی کاینات به طرزی نومیدانه عاجز است، پس حد اعلای بهیمت و جهالت خواهد بود که کسانی که عقیدهای مغایر عقیده مسلط دارند احساس محدودیت کنند چه رسد به آنکه مورد آزار و اذیت قرار گیرند
برتری طلبان دینی با آن ادعا در واقع از موضع قدرت حرف زده و منطقاً به پیروان سایر ادیان در اکثریت نیز حق میدهند تا نسبت به دگراندیشان، محدودیت و آزار و اذیت روا دارند.
به قول یک محقق پاکستانی اگر معتقد باشید که اسلام در پاکستان باید از امتیاز برخوردار باشد و ادیان دیگر ادیان درجه دو انگاشته شوند، پذیرفته اید که در کشورهایی که جمعیت مسلمانش در اکثریت نیست به مسلمانان برخورد نابرابر صورت گیرد.
سکیولاریزم (2) چیست؟
جامعه شناسان زیادی «معاهده صلح وستفالیه» (2) را سرآغاز جنبش سکیولاریستی در غرب به حساب میآورند. در نتیجه این معاهده کلیسا و دولت از هم مجزا شدند و فرد میتوانست مذهبش را در سرزمین معیناش انتخاب کند.
اما از دیدی دیگر، جریان جداسازی دین از دولت دیرینهای بسیار پیشتر از ?6?6 دارد. در قرون وسطا کلیسا مرکز قدرت و فساد بود. روحانیون کلیسا به بهای فقر و محرومیت اکثریت جامعه، ثروت را در دست داشتند. این وضع موجب شد که در اواخر قرون وسطا تودهها علیه قدرت کلیسا و روحانیون به پا خیزند. فلاسفه و دانشمندان کتاب انجیل را با دیدی انتقادی و جدا از تفسیرهای روحانیون خواندند. جنگ بزرگ ضد کلیسای کاتولیک و ضد فئودالیزم بسیاری کشورهای اروپایی را فرا گرفت. خسته از جنگهای فرقهای مذهبی و قومی، قدرت پاپ و حقوق خداگونهی شاه، جوامع غربی آغاز کردند به غیر دینی کردن دولت و به تدریج دولتهای متعدد سکیولار در غرب ظهور نمودند. تکامل و نشر علم و بینش علمی نیز که به تحجر فکری و خشکاندیشی ضربه زد به تکوین و تقویت فرهنگ سکیولار مدد رسانید.
از عصر روشنگری به بعد و در راستای درهم شکسته شدن ساختهای خود کامهی اجتماعی و سیاسی، همانطوریکه ضوابط دموکراسی خود را تثبیت میکردند، سکیولاریزم نیز موقعیتش را به مثابه فلسفه سیاسی در غرب تحکیم میبخشید.
اصغرعلی انجنیر و اودی مهتا از برجستهترین محققان تاریخ ادیان در هند در کتاب شان «سکیولاریزم دولتی و دین ـ تجربه غرب و هند» مینویسند: «بدینترتیب سکیولار شدن جامعه مدنی و حکومت عبارت بود از حاصل عوامل بیشمار نظیر اکتشافات علمی و پیشرفتهای تکنولوژیک که در شیوه تولید در زراعت و صنعت انقلابی پدید آورد... سه جزء متشکله اساسی سکیولاریزه شدن را بطور کلی میتوان چنین جمع بست (الف) مدرنیزه شدن کاپیتالیستی (ب) ارزشهای روشنگرانه، هومانیزم و عقلگرایی و (ج) رهایی دهقانان.»
و آنگاه که مردمان جوامع مختلف با داشتن ادیان و مذاهب و عقاید کاملاً مختلف مجبور به زندگی مشترک شدند مسئله چگونگی برخورد به جماعتهای متعلق به ادیان دیگر به مسئلهای حاد، پیچیده و دشوار بدل شد. ازینرو سکیولاریزم به صورت ضرورتی حیاتی جهت تأمین صلح و آرامش داخلی در جوامع درآمد.
کاهش قدرت کلیسا به رشد و تکامل فرهنگ سکیولاریستی و علم کمک کرد. البته رهبران کلیسا و فرقههای مذهبی هم به خاطر تداوم کنترول شان بر مسیحیان به جستجوی راههای جدید منجمله مدرنیزه ساختن احکام جامد و انطباق آنها با «روحیه عصر و زمان» بر آمدند. کلیسا در غرب میخواهد خود را با قوانین سکیولاریستی دمساز نماید. پاپ جان پال دوم از ستمکاری و بدرفتاری کلیسا در گذشتهها علیه دانشمندان و جنبشهای آزادی طلبانه عذرخواهی کرد.
رژیم ایران هم پس از مرگ خمینی، فتوای ترور سلمان رشدی را ملغی اعلام نمود اما با توجه به جنایتکاریهای رژیم در داخل ایران، هیچکس آن را جدی نگرفت و سلمان رشدی هم از اختفا نبرآمد
چرا بنیادگرایان از شنیدن نام سکیولاریزم به تب لرزه مرگ میافتند؟
زیر
?) به خاطر ماهیت میهنفروشانه، جنایت پیشه، ضد ملی شدیداً فاسد از نظر اخلاقی و سیاسی، زنستیزانه، ضد علم و پیشرفت، و تاریخ مملو از قساوت و وحشت بین مردم جای پا ندارند و تنها با وسیله قرار دادن دین و با هزار نیرنگ برانگیختن احساسات دینی مردم به اضافه تهدید و تفنگ، میخواهند خود را بر آنان تحمیل کنند، در حالیکه سکیولاریزم مانع بند بازی و عوامفریبی آنان با حربه دین میشود.
2) با استقرار سکیولاریزم، برای ملا و مولوی و طالب و کلیه مدرسهای ها نقش دیگری در جامعه باقی نمیماند جز عودت به جایی که از آن آمده بودند: گوشه مسجد و به وظایف قدیمی شان (انجام امور مذهبی در مراسم شادی و سوگواری مردم) رسیدن.
?) چون احزاب بنیادگرا فاقد برنامهای عملی اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی برای مردم اند، با قدغن شدن استفاده از دین برای مقاصد سیاسی، زیر پای خود را خالی خواهند یافت.
?) در کشوری که قانون اساسی آن پاسدار سکیولاریزم بوده و سکیولاریزم در جامعه نهادینه شده، احزاب بنیادگرا ممکن نیست آرای قابل توجهی را در انتخابات به دست آرند. اما اگر به فرض در شرایطی معین و استثنایی به قدرت برسند برای ادامه حکومت شان راهی ندارند جز زیرپا کردن قانون اساسی سکیولاریستی و توسل به ترور و تفنگ.
با آنچه گفتیم میتوان نتیجه گرفت که بنیادگرایان باید از سکیولاریزم وحشت کنند و این وحشت شان موجب میشود تا برضد طرفداران سکیولاریزم از دست یازیدن به هیچ لومپنیزم و توطئهگری و تروریزمی دریغ نه ورزند.
کلمات کلیدی:
حکایتی از زبان مسیح نقل می کنند که بسیار شنیدنی است. می گویند او این حکایت را بسیار دوست داشت و در موقعیت های مختلف آن را بیان میکرد. حکایت این است :
مردی بود بسیار متمکن و پولدار روزی به کارگرانی برای کار در باغش نیاز داشت. بنابراین ، پیشکارش را به میدان شهر فرستاد تا کارگرانی را برای کار اجیر کند. پیشکار رفت و همه ی کارگران موجود در میدان شهر را اجیر کرد و آورد و آن ها در باغ به کار مشغول شدند. کارگرانی که آن روز در میدان نبودند ، این موضوع را شنیدند و آنها نیز آمدند. روز بعد و روزهای بعد نیز تعدادی دیگر به جمع کارگران اضافه شدند. گر چه این کارگران تازه ، غروب بود که رسیدند ، اما مرد ثروتمند آنها را نیز استخدام کرد. شبانگاه ، هنگامی که خورشید فرو نشسته بود ، او همه ی کارگران را گردآورد و به همه ی آنها دستمزدی یکسان داد. بدیهی ست آنانی که از صبح به کار مشغول بودند ، آزرده شدند و گفتند : (( این بی انصافی است. چه می کنید ، آقا ؟ ما از صبح کار کرده ایم و اینان غروب رسیدند و بیش از دو ساعت نیست که کار کرده اند. بعضی ها هم که چند دقیقه پیش به ما ملحق شدند. آن ها که اصلاً کاری نکرده اند)).
مرد ثروتمند خندید و گفت : (( به دیگران کاری نداشته باشید. آیا آنچه که به خود شما داده ام کم بوده است ؟ ))
کارگران یکصدا گفتند : (( نه ، آنچه که شما به ما پرداخته اید ، بیش تر از دستمزد معمولی ما نیز بوده است. با وجود این ، انصاف نیست که اینانی که دیر رسیدند و کاری نکردند ، همان دستمزدی را بگیرند که ما گرفته ایم )).
مرد دارا گفت : (( من به آنها داده ام زیرا بسیار دارم. من اگر چند برابر این نیز بپردازم ، چیزی از دارائی من کم نمیشود. من از استغنای خویش می بخشم. شما نگران این موضوع نباشید. شما بیش از توقع تان مزد گرفته اید پس مقایسه نکنید. من در ازای کارشان نیست که به آنها دستمزد می دهم ، بلکه می دهم چون برای دادن و بخشیدن ، بسیار دارم. من از سر بی نیازی ست که می بخشم)).
مسیح گفت : (( بعضی ها برای رسیدن به خدا سخت می کوشند. بعضی ها درست دم غروب از راه می رسند. بعضی ها هم وقتی کار تمام شده است ، پیدایشان می شود. اما همه به یکسان زیر چتر لطف و مرحمت الهی قرار می گیرند)).
شما نمیدانید که خدا استحقاق بنده را نمی نگرد ، بلکه دارائی خویش را می نگرد. او به غنای خود نگاه می کند ، نه به کار ما. از غنای ذات الهی ، جز بهشت نمی شکفد. باید هم اینگونه باشد. بهشت ، ظهور بی نیازی و غنای خداوند است.
کلمات کلیدی: